بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 سلام

سلامی به سر سبزی بهار،سلامی به گرمای تابستان

سلامی به زیبایی رنگ برگهای پاییز، سلامی به سفیدی برفهای زمستان

 

 

 

 

عید قربان و غدیر و همچنین کریسمس رو به شما و خانواده تون تبریک میگم

منتظرم در اواسط بهمن باشید

با دست پر میام 

 

 

 

گذری بر وصایای شهدا

 

شهید سيدعباس جولايي

....برادرانم! به ريسمان الهي اعتصام کنيد و آن را رها نسازيد ،هرچه به کلاس بالاتري از ايمان برويم درسهايمان مشکل مي‌شود و درس امتحانات مشکل‌تر و شيطان هم تلاشش بيشتر مي شود. مبادا پس از چند صباحي تحمل درد و رنج و زحمت در راه خداي بزرگ به دره نيستي سقوط کنيم، قرآن زياد بخوانيد و سعي کنيد زمانيکه خداوند با شما صحبت مي کند ترجمه تحت‌اللفظي آن را بدانيد .تقوا تقوا اساس کار است اگر تقوا نباشد اکثر عبادات به خاطر غير خدا مي‌شود، نماز را طوري بخوانيد که بدانيد با خدا چه مي گوييد مبادا عباداتمان بندي باشد که ما را از راه سعادت بازدار بدين واسطه که فکر کنيم خيلي آدم خوبي هستيم عبادات ما بايد پله‌اي براي صعود ما به درجات و کلاسهاي بالاتر باشد.

>برا ی خواندن وصایای دیگر شهدا به قسمت آرشیو ‹وصایای شهدا›› بروید?

 

 

 

 

 

 

التماس مردگان

 

در خبر است که مردگان می آیند در هر شب جمعه از ماه رمضان  و فریاد میکنند هر یک از ایشان به آواز گریان که ای اهل من ای فرزندان من ای خویشان من!مهربانی کنید به ما چیزی-خدا رحمت کند شما را-ما را به خاطر بیاورید-فراموش نکنید ما را-رحم کنید بر ما و برغربت ما  بدرستیکه ما ماندیم در زندان تنگی و اندوه و زاری و غمی و سختی-رحم کنید بر ما و بخل نکنید به دعا  و صدقه برای ما- شاید خدا رحم کند ما را قبل از آنکه شما مثل ما شوید.

ای دریغ که ما توانا بودیم مانند شما ای بندگان خدا بشنوید سخن ما راو فراموش نکنید ما را به درستی که این زیادی های معاش که در دست شماست در دست مابود-ما خرج نکردیم آنها را در راه خدا و منع کردیم حق را –و گردید آنهاوبال برای ما و منفعت برای دیگران-مهربانی کنید به ما به یک درهم یا قرص نانی یاقسمتی از چیزی.

بعد فریاد میکنند چقدر : چقدر نزدیک است که گریه کنید بر نفسهای خود و نفع ندهدچنانکه ما گریه میکنیم و نفع نمیدهد مارا-کوشش کنید قبل از اینکه مثل ما شوید.

                                             

بعد از مرگ

 

وقتی سه روز از دفن میت بگذرد روح او از خداوند اجازه می گیرد تا در قبر به جسدش سری بزند.هنگامی که به قبر میرود میبیند آب ازبینی دهان و گوشهایش جاریست گریه اش میگیرد و میگوید :

ای بدن بیچاره من! آیا ایام زنده بودنت را در دنیا به خاطر داری؟این است منزل بلا و وحشت و متلاشی شدن بدن!و این است جای غم و ندامت!

بعد به آسمان میرود وبعد از 5روزدوباره اجازه میگیرد و بر میگردد . وقتی به قبر می آید میبیند چرک و زرد آب از بینی و دهان وگوشهایش جاری است باز گریه میکند میگوید:

ای بدن بیچاره من! آیا هیچ در دنیا  به فکر اینجا بودی تا چیزی از فبل به اینجا بفرستی که به دردت بخورد؟

دوباره به آسمان میرود و بعد از 7روز دوباره اچازه میگیرد و بر میگردد میبیند خون و چرک مانند سیل از بینی و دهان گوشهایش جاریست و کرم به آن افتاده باز کریه میکند و میگوید :

این منزل جای محنت بلا و عقربها و کرم هاست .آیا هیچ به فکر اینجا بودی ؟کجاییند آن اقوامت که کوچکترین ناراحتی داشتی دور و برت را میگرفتند؟

 

 

 

نسل سومی ها

تصوير عشق

شهيد حسني از دانشجويان دانشگاه صنعتي اصفهان بود. او توي يکي از مناطق عملياتي فرمانده محور بود. در همان روز بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسيد. شدت انفجار، به حدي بود که از بدنش فقط سر و دو پا باقي ماند. بعد از جنگ توي شلمچه عکسي از بدن سوخته‌ي او، براي مشاهده بازديدکنندگان نصب شد بيش از چهارهزار نامه از طرف زائران شلمچه براي آن شهيد نوشته شد. دختر خانمي نوشته بود:«من يک جوان رپي هستم، اهل نماز نيستم چادر را براي اولين بار در اين سفر به سر کردم... رپ بودم اما ديگر نيستم به شهيدان قول دادم که انشا‌الله نمازم ترک نشود و چادرم را برندارم....

منبع: کتاب خاک و خاطره

                      > برای خواندن مطالب دیگر به آرشیو?

‹‹ نسل سومی ››

بروید

 

 

توﺻﻴفی از شهرتهران

 

1. تهران تنها شهري است كه در آن مي توانيد وسط خيابان هاي آن نماز بخوانيد ، وسط پارک شام بخوريد، در رستوران به ديدن مانکن های لباس های مدل جديد برويد، در تاکسی نظرات سياسی تان را بگوييد، در کوه برقصيد، اما برای ملاقات با نامزدتان بايد به يک خانه خلوت برويد.

2. تهران تنها شهری است که در آن دو نفر روی دوچرخه می نشينند، چهار نفر روی موتورسيکلت می نشينند، شش نفر توی ماشين می نشينند، ۲۵ نفر توی مينی بوس می نشينند و ۶۰ نفر سوار اتوبوس می شوند.

3. تهران تنها شهری است در دنيا که پياده ها حتما از وسط خيابان رد می شوند، اتومبيل ها حتما روی خط عابر پياده توقف می کنند و موتورسيکلت ها حتما از پياده رو عبور می کنند.

4. تهران تنها شهر دنياست که در آن هميشه همه چراغ ها قرمز است، اما هر کس دوست داشت از آن عبور می کند.

5. در تهران از همه جای ماشين ها صدا در می آيد، جز از ضبط صوت آنها

6.  تهران تنها شهری است در دنيا که همه صحنه های فيلمهای بزن بزن را در خيابان های شهر می توانيد ببينيد، اما تماشای اين فيلمها در سينما ممنوع است.

7.  مردم وقتی سوار تاکسی می شوند طرفدار براندازی هستند، وقتی به مهمانی می روند اصلاح طلب می شوند و وقتی راه پيمايی می کنند محافظه کارند و وقتی سوار موتورسيکلت می شوند راست افراطی می شوند.

8. رانندگی در تهران مثل سياست ايران است، هرکسی هر کاری دلش بخواهد می کند، اما همه چيز به کندی پيش می رود.

9. ماشين ها در کوچه های تنگ با سرعت ۷۰ کيلومتر حرکت می کنند، در خيابانها با سرعت ۲۰ کيلومتر حرکت می کنند و در بزرگراهها پارک می کنند تا راه باز شود.

10. و در انتها ، تهران تنها شهری در دنيا است که در شمال شهرمردم در سال ۲۰۰۸ ميلادی زندگی می کنند و در جنوب شهر در سال ۷۰ هجری قمری.

 

 

زيذﻯ نامه

 

بارالهي: به مردان در خانه ات . به آن زن ذليلان فرزانه ات . به آنانكه در بچه داري تكند، يلان عوض كردن پوشكند ، به آنانكه با ذوق و شوق تمام ، به مادر زن خود بگويند : مامان، به آنانكه دامن رفو ميكنند، زبعد رفو اتو ميكنند ، به آن قورمه سبزي پزان ، به آن مادران به ظاهر پدر ،. الهي : به آه دل زن ذليل ، به اشك چشمان ممد سبيل " كه ما را بر اين عهد كن استوار ، از زن ذليلي مكن بركنار.

 

چ

 

 

خواستگاری در وضع اضطراری

 

ZZZ

گفتم که مال من شو،گفتا چه انتظاری!

گفتم مگر که جرم است؟ گفتا خبر نداری؟
گفتم که چشم مستت،آتش زده به جانم

گفتا بسوز و کف کن، یک عمر در خماری
گفتم خر تو هستم! گفتا بده سواری!
رفتم کنار دستش ، یک لحظه ای نشستم
چیزی به او پراندم، با حال شرمساری
دیدم به جای پرخاش، آن فتنه جوی کلاش
با غمزه ای چنین گفت، با من چه کار داری؟
یکباره هنگ کردم، قلبم تالاپ تولوپ کرد
آ یا چه می شود! گفت، در وضع اضطراری

گفتم بده به بنده نختر نشانی اترا
تا با پدر بیایم، فردا به خواستگاری
گفتا به روی نیمکت، در پارک شهر بندر
در گوشه ای نشسته، یک دختر فراری

 

 

 

 

 

شباهت های دختر ها وپسرها

 

1-هر دوتاشون فکر میکنن جامعه درکشون نمیکنه.

2-به دوتاشون اگه رو بدی سوارت میشن.

3-هر دوشون میتونن 200000تومان رو در 2 ساعت خرج کنند

4-هر دوتاشون با والدین درگیری دارن.

5- مهمترین ویژگی هر دوتاشون تغییر شخصیتشونه.

6-دوتاشون ازدروغ متنفرند اما هیچ وقت حرف راست نمیزنند!

7-هر دوتاشون تا سن 20سالگی سه بار عاشق میشن و در  عشق شکست میخورند واز 20به بعد تو رویا سیر میکنند و تو40سالگی که از رویا بیرون می آیند میبینن اطرافشون 5-6تا بچه و بد بختی بی پولی و……..هستش واسه همین میرن تو کما و سکته میزنند!!!!!!!!!!!!!!!!

 

خنده کده

هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد.روباه گفت: تو که به این خوبی اذان می گویی، بیا پایین با هم به جماعت نماز بخوانیم.خروس گفت: من فقط مؤذن هستم و پیشنماز پای درخت خوابیده و به شیری که آنجا خوابیده بود، اشاره کرد.شیر به غرش آمد و روباه پا به فرار گذاشت. خروس گفت مگر نمی خواستی نماز بخوانیم؟ پس کجا می روی؟روباه پاسخ داد: می روم تجدید وضو می کنم و برمی گردم!

gggggggJggggggg

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قاضی دادگاه، آدم شیادی که مال مردم را بالا می کشید محکوم کرد که روی الاغ سوار کنند و در همه جای شهر بگردانند و جار بزنند که او آدم کلاشی است و کسی به او پول ندهد.در پایان روز صاحب الاغ از او کرایه خواست.یارو با پوزخند گفت: مرد حسابی! خودت از صبح تا حالا داری فریاد می زنی که من پول مردم را بالا می کشم، حالا با چه امیدی از بنده کرایه الاغت را مطالبه می کنی؟!

gggggggJggggggg

به شخصی گفتند: زود باش زود باش جشن عروسی شروع شده.گفت: به من چه؟ به او گفتند: عروسی پسر خودت است.طرف به یارو گفت: پس به تو چه؟!

gggggggJggggggg

دو تا آفریقایی با یه نفر سومی وسط بیایون بودن در همین حال و هوا بودن که یدفعه آفریقایی یه چراغ جادو پیدا می کنه.بعد غوله می یاد بیرون و به آفرقایی میگه یه آرزو کن.

آفریقایی میگه: منو سفید کن.تا اینو میگه سومی میزنه زیر خنده آفریقایی میگه: چیه برای چی میخندی؟

سومی گفت: همینجوری.

 بعد غوله به آفریقایی دومیه گفت: تو چی می خوای؟

آفریقایی گفت: منم سفید کن .

دوباره سومی میزنه زیر خنده .آفریقایی گفت برای چی میخندی؟

سومی باز گفت: همینجوری.

نوبت سومی میشه.غوله ازش می پرسه: تو چی می خوای .

سومی میگه: این دوتا رو سیاه کن.

gggggggJggggggg

مسافر به مدیر هتل: "آقا اتاق من پر از مگس است!"

مدیر هتل:"نگران نباشید یک ساعت دیگر وقت ناهار است همه ی آنها به رستوران هتل می آیند."

gggggggJggggggg

گدا: آقا تو رو خدا به من هزار تومن بدین برم ناهار بخورم.یارو: پول نمیدم، ولی بیا بریم برات یه پرس غذا بگیرم.

گدا: نه نخواستم، امروز واسه هزار تومن تا حالا شیش بار ناهار خوردم!

gggggggJggggggg

معلم تاریخ: آهای… تو که با اون قد بلندت ته کلاس وایسادی و بر و بر منو نگاه میکنی بگو ببینم، اسکندر مقدونی کی بود؟

طرف: نمیدونم.

معلم تاریخ: کی ناصرالدین شاه را کشت؟

طرف: نمیدونم.

معلم تاریخ: پس تو با این وضعت چطوری میخوای امتحان

تاریخ بدی؟

طرف: من که نمیخوام امتحان بدم من اومدم بخاری کلاس را تعمیر کنم.

gggggggJggggggg

یه دهاتیه پا میشه میاد تهرون میره سوار تاکسی میشه میگه در بست. راننده هم قبول میکنه.

وقتی میاد پیاده شه یه ده تومنی میزاره کف دست راننده و میره.

راننده داد میزنه: آقا…بقیه ش؟؟؟

دهاتیه میگه: بقیه ش مال خودت!!!

gggggggJggggggg

روزی ملا به در خانه ی همسایه رفت و از او درخواست یک دیگ را نمود. همسایه ظرف را داد.

بعد از چند روز بعد ملا دیگ را به همراه یک دیگچه آورد.

همسایه با تعجب پرسید که دیگچه دیگر چیست؟

ملا پاسخ داد که دیگ یک دیگچه زایید و همسایه با خوشحالی

پذیرفت.

چند روز بعد دوباره ملا دیگ را درخواست کرد همسایه به امید زاییدن دیگ، دیگ را به او داد و مدتی گذشت و ملا دیگ را نیاورد.

همسایه برای دریافت دیگ خود را به در خانه ی ملا رسانید و دیگ خود را درخواست کرد.

اما ملا با گریه پاسخ داد که دیگ مُرد.

همسایه با تعجب پرسید مگر دیگ می میرد؟

ملا گفت: این بار هم مانند بار قبل دیگ در حال زاییدن بود که سر زا مرد!!!!!!

gggggggJggggggg

شخصی به حمام رفت بدون اینکه موهایش را خیس کند به آن شامپو زد.

از او پرسیدند چرا این کار را کردی؟

جواب داد آخه رو شامپو نوشته شده بود برای موهای خشک.

gggggggJggggggg

از زرنگی می پرسن دو دوتا میگه چهارتا برای جایزه بهش چهارتا گردو می دن.

یه روز دیگه ازش می پرسن دو دو تا می گه یه گونی.

gggggggJggggggg

بابای یکی میمیره، مجلس ختمش رفیقاش همه میان بهش تسلیت میگن.

بنده خدا خیلی احساساتی میشه، میگه: به خدا خیلی زحمت کشیدین تشریف آوردین، ‌شرمنده کردین... ایشالله ختم پدرتون جبران می‌کنم!

gggggggJggggggg

روزی از یک چوپان می پرسند:این همه چوپانی کردی رو

اخلاقت تاثیر نگذاشته؟

می گه:نع...نع..نع!!!

gggggggJggggggg

یوسف دوان دوان به دفتر مدرسه وارد شد و گفت آقای ناظم کمک کنید الان نزدیک به نیم ساعت است که پرویز با بردارم دعوا می کند و داره اون رو میزنه .

ناظم در حال خروج از پرویز پرسید:چرا زودتر نیامدی بگویی؟

پرویز سری خاراند و گفت:اخه تا الان داداشم داشت اونو میزد.

gggggggJggggggg

یه روز به یه مرد یه اسب می دن که برای اولین بار اسب سواری کنه اون هم بدون زین ، مرد سوار اسب میشه و اسب همینطور که یورتمه می ره مرد به طرف عقب سر می خوره تا اینکه پس از مدتی به انتهای اسب (دم اسب) می رسه.

ناگهان داد می زنه: این اسب تموم شد یکی دیکه بیارین!!!

gggggggJggggggg

یکی رفت انگلیس. صبح پا شد با زنش رفت بیرون توی خیابون.

یه مرده از کنارشون رد شد و گفت: «گود مورنینگ سر». اون جواب داد: «سر مورنینگ گود»!

زنش پرسید اوا آقا جعفر چی شد؟

گفت هیچی! این یارو انگلیسیه گفت: «سلام علیکم» و منم بهش گفتم: «علیکم سلام»

gggggggJggggggg

یکی خیلی کار بد کرده بوده می برنش جهنم.

تو وسط راه میگن به تو یه آوانس میدیم ، میگه چی؟

میگن اینجا 2 نوع جهنم داریم یکی جهنم ایرانی ها و یکی جهنم خارجی ها.

میپرسه فرقش چیه؟

میگن تو جهنم خارجی ها هفته ای یک بار قیـر داغ میریزن تو دهنتون اما تو جهنم ایرانی ها هر روز.

خلاصه میگه من میرم تو جهنم خارجیا.

یه چند ماه بعد میبینه اینجا خیلی ناجوره میگه خوب شد تو جهنم ایرانی ها نرفتم که کارم زار بود اما بد نیست یه سری به اونها بزنم تا به اینجا راضی باشم خلاصه میره میبینه همه نشستن دارن حرف می زنند خبری هم از قیر داغ نیست ،می پرسه: جریان چیه؟

میگن: بابا اینجا یک روز قیر نیست ، یک روز قیف نیست ، یه روز قیر و قیف هست اما مامورش نیست!

gggggggJggggggg

یکی دکتر آزمایشگاه بود و روی یه مگس داشته آزمایش میکرده یه روز بالهای مگس رو ازش جدا میکنه بعد به مگسه میگه بپر! مگسه نمیپره برای بار دوم و سوم تکرار میکنه که بپر! ولی مگسه نمی پریده ! در آخر نتیجه آزمایش رو اعلام میکنه: که اگر بالهای مگس را از تنش جدا کنید گوشهایش نیز کر میشود !

gggggggJggggggg

 

به یه مرده میگند: ماشینت چه رنگیه ؟

میگه:نوک مدادی.

میگند:دروغ نگو ماشینت قرمزه!

میگه مگه نوک مداد قرمز نداریم!!!

gggggggJggggggg

یه روز یه بنده خدایی همه چراغ قرمزا رو پشت سر هم رد میکنه و به هشدار پلیسم هیچ توجهی نمیکنه.

بالاخره پلیس تعقیبش میکنه و یه جایی نگهش میداره.

ازش میپرسه چرا پشت چراغ قرمزا واینمیستادی و همه شونو رد میکردی؟

میگه من از یه نفر آدرس پرسیدم گفت چراغ اولو رد میکنی چراغ دومو رد میکنی رسیدی چراغ سوم میپیچی دست راست!

gggggggJggggggg

یکی میمیره میره اون دنیا . ازش میپرسن میری بهشت یا جهنم ؟

نگاه می کنه به جهنم می بینه دار و درخت و آب و بلبل و همه چیز مرتبه. میگه میرم جهنم .

تا درو باز می کنن می بینه شعله های آتیش از همه جا بلند شده . شاکی میشه میگه این که این طوری نبود .

میگن یه مدت کسی نیومده بود رفته بود رو screen saver.

gggggggJggggggg

یکی سنگ مینداخته تو صندوق صدقات، ازش میپرسن: بابا این چه کاریه میکنی؟! میگه: میخوام به انتفاضه کمک کنم .

gggggggJggggggg

یکی خودشو دار می‌زنه، بعلت ضربه مغزی می‌میره! میان می‌بینند با کِش خودشو دار زده!

gggggggJggggggg

یکی میفته تو جزیره آدم خورا، آدم خورا می‌گیرنش، رئیسشون میگه: اینا رو پوستشون رو میکنیم باهاش قایق درست میکنیم. اون هم یه چاقو ور میداره می‌گذاره رو شکمش، میگه: جلو نیاید وگرنه ‌قایقتونو سوراخ میکنم!

gggggggJggggggg

یکی از ساختمون ده طبقه میفته پایین، همه جمع میشن دورش، ازش میپرسن: آقا چی شده؟ میگه: والله منم تازه رسیدم!

gggggggJggggggg

یه آبادانیه با یه فرانسویه راه میرفتن، فرانسویه می گه: ما ایفل رو ۱ ماهه ساختیم، فلان جا رو ۲ ماهه، خلاصه، هی گفت و گفت تا این که آبادانیه چشمش به برج آزادی افتاد، یهو گفت: ای بابا، این که الان اینجا نبود!!!

gggggggJggggggg

 

از یکی میپرسن: چند تا بچه داری؟ 4 تا از انگشتاشو نشون میده، میگه: 3 تا! ملت کف میکنن، میگن: بابا اینا که 4تاست؟ یکی انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: این بچه همسایمونه، ولی همیشه خونه ماست .

gggggggJggggggg

آبادانیه میخواسته بره خواستگاری، دیرش شده بوده حواسش پرت میشه شلوارش رو پشت و رو میپوشه و با عجله میدوه تو خیابون، یهو یک ماشین میاد میزنه درازش میکنه وسط خیابون. رانندهه میاد بالا سرش، میگه: طوریت که نشده؟ آبادانیه یک نگاه به سر تا پاش میکنه، چشمش میافته به شلوارش، میگه: چی چیو طوری نشده، ولک زدی حسابی پیچوندی.

gggggggJggggggg

میخواستن یکی رو شکنجه روحی بدن، میفرستنش تو یک اتاق گرد، میگن برو یک گوشه بشین.

gggggggJggggggg

آرداواس بعد بیست سال از آمریکا برمیگرده ایران و یک ساندویچ فروشی میزنه. روز اول، یکی میاد میگه: قربون دستت، یک ساندویچ سوسیس بده. آرداواس که هنوز خوب از حال و هوای دیار کفر درنیومده بوده، میپرسه: "تو گو" بدم؟ یکی شاکی میشه، میگه: نه مرتیکه، تو نون بده!

gggggggJggggggg

یکی رفته بوده تماشای مسابقه دو و میدانی، وسط مسابقه از بغلیش میپرسه: ببخشید، اینا واسه چی دارن میدون؟! یارو میگه: برای اینکه به نفر اول جایزه میدن. یکی یه خرده فکر میکنه، میپرسه: پس بقیشون واسه چی دارن میدون؟

gggggggJggggggg

یکی ساعت سه نصفِ شب زنگ میزنه صدا و سیما، میگه: ببخشید آقا به نظرِ شما الان آقای خامنه‌ای خوابه؟ یارو میگه: نمیدونم ولی احتمالاً باید خواب باشن. میگه: معذرت میخوام؛ ولی آقای رفسنجانی چی، ایشون هم خوابه؟ یارو میگه: نمیدونم ولی یحتمل ایشون هم خواب باشن. میگه : ببخشید ولی آقای احمدی نژاد چی؟ یارو میگه:باید خواب باشن .  میگه: پس دمت گرم حالا که همه اینا خوابن یه شو هندی بذار حال کنیم.

gggggggJggggggg

 

از یکی میپرسن چندتا بچه داری؟ انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: هفت تا! ملت کف میکنن، میگن: بابا این که فقط یکیه! میگه: آخه دادم mp3ش کردن.

gggggggJggggggg

عملیه شب جمعه‌ نشسته بوده تو حیاط واسه خودش بساط میزونی جور کرده بوده و تو حال بوده، که یهو یک توپ از آسمون میاد میزنه بساط منقل و وافورش رو به گند میکشه. بدبخت صاحب وافور همینجوری هاج و واج نشسته بوده داشته به شانس گند خودش لعن و نفرین یکرده که یهو صدای زنگ در بلند میشه و حالا زنگ نزن کی زن! جناب عملی با هزار بدبختی، خودشو میرسونه دم در، میبینه پشت در یک بچه ده-یازده ساله واستاده، هی داد میزنه: توپم...توپم! یارو خیلی شاکی میشه، میگه: ای بی ظرفیت! بابا خوب منم توپم... دیگه نمیام کاسه کوزه مردم رو بهم بزنم که

gggggggJggggggg

یکی میره قنادی، میگه: ببخشید کیک هفتاد طبقه دارید؟! یارو میگه: نخیر نداریم. فردا دوباره یکی میاد، میپرسه: شرمنده، کیک هفتاد طبقه دارید؟ باز قناده میگه: نخیر نداریم. خلاصه یک هفته تمام هر روز کار یکی این بوده که بیاد سراغ کیک هفتاد طبقه بگیره و قناده هم هرروز جواب میداده که نداریم. آخر هفته قناده باخودش میگه این بابا که مشتری پایس... بگذار یک کیک هفتاد طبقه براش بپزیم، یک پول خوبی هم شب جمعه‌ای بزنیم به جیب. خلاصه بدبخت قناد تمام پنج شنبه-جمعه رو میگذاره یک کیک خوشگل هفتاد طبقه ردیف میکنه. شنبه اول صبح یکی میاد، میپرسه: ببخشید، کیک هفتاد طبقه دارید؟! یارو با لبخند بر لب میگه: بعله که داریم، خوبشم داریم! یکی میگه: قربون دستت، 500 گرم از طبقة بیست چهارش به ما بدهید.

gggggggJggggggg

پسر کوچولو رو به مادرش کرد و گفت: من نمی‌دانم چرا شب‌ها که دلم نمی‌خواهد بخوابم به زور مرا می‌فرستی بخوابم ولی صبح‌ها که دلم نمی‌خواهد از خواب بیدار شوم به زور مرا بیدار می‌کنی؟

gggggggJggggggg

صاحبخانه: هر وقت می‌گویم اجاره را بده، می‌گویی: بگذار حقوق بگیرم، پس کی حقوق می‌گیری؟ مستاجر: هر وقت که استخدام شدم

gggggggJggggggg

دیوانه اولی: ببینم، مگه تو کری که جواب سلام منو نمی‌دی؟! دیوانه دومی: نه اون احمد داداشمه که کره، من لالم

gggggggJggggggg

مرد: قسم می‌خوری که منو به خاطر پولهایم دوست نداری؟ زن: هزارتومن بده تا قسم بخورم.

gggggggJggggggg

یکی با زنش رفته بوده سینما، تو فیلم یهو یه گاوه شروع می‌کنه دویدن طرف تماشاچیا. یکی یهو میپره زیر صندلی، زنش میگه: ‌بابا خجالت بکش! این فیلمه. او میگه: زن! من و تو می‌دونیم فیلمه، گاوه که نمی‌دونه!

gggggggJggggggg

به یکی میگن: چند تا حیوون نام ببر که پرواز کنه. میگه:‌ کبوتر، کلاغ، خر! بهش میگن: بابا خر که پرواز نمیکنه! میگه: بابا خره دیگه، یهو دیدی پرواز کرد!

gggggggJggggggg

یکی سربازیش تموم میشه، وقتی کارت پایان خدمتشو بهش میدن، نگاه میکنه میگه: ‌ای بابا، من که ازینا چهارتا دارم.

gggggggJggggggg

یکی چراغ جادو پیدا میکنه، دست میکشه روش غولش در میاد میگه: ‌دو تا آرزو بکن. میگه: یه نوشابه خنک میخوام که هیچ وقت تموم نشه. غوله بهش میده، یکم میخوره میگه: ‌به به! چقدر خنکه! یکی دیگه هم بده.

gggggggJggggggg

یکی مرده شور بوده، بعد از یه مدتی میگیرنش دهنش رو سرویس میکنن. رفیقاش میپرسن بابا مگه این بیچاره چی کار کرده بود؟ میگن: این پدرسوخته سوالای شب اول قبر رو تکثیر کرده بود بین مرده‌ها تقسیم می‌کرد.

gggggggJggggggg

چندنفر داشتن میرفتن کوه، سرپرستشون (که از قضا لکنت زبون هم داشته) از وسط راه شروع می‌کنه میگه: چ چ چ.... ملت اول یکم نگاش می‌کنن ببینن چی‌میخواد بگه،‌ بعد می‌بینن نمی‌تونه حرفش رو بزنه، بی‌خیال میشن و راه میافتن، این بابا هم همه مسیر همینجور هی ‌میگفته چ..چ..چ.. وقتی میرسن بالا میخواستن چادر بزنن سرپرسته بالاخره میگه: ‌چ..چ..چا..چا..چا..چادر یادم رفت! ملت میگن ای بابا رودتر می‌گفتی، حالا باید برگردیم پایین! تو راه برگشت سر پرسته هی میگفته: ش ش ش.. ولی ملت دیگه شاکی بودن و کسی توجه نمی‌کرده، وقتی می‌رسن پایین یارو بالاخره میگه: ش..ش..ش..شو..شو..شوخی کردم.

gggggggJggggggg

غضنفر دو تا بلوک سیمانی رو گذاشته بوده رو دوشش،‌ داشته می‌برده بالای ساختمون. صاحب‌کارش بهش میگه: تو که فرقون داری،‌ چرا اینا رو میگذاری رو کولت؟! غضنفر میگه: ‌اون دفعه با فرقون بردم، اون چرخش پشتم رو اذیت می‌کرد!

gggggggJggggggg

غضنفر یه نفر رو تو خیابون دید و پرسید: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی که توی ابهر سر کوچه چراغی مأمور بود؟ پسر گفت: چرا!؟ غضنفر گفت: ببخشید! عوضی گرفتم.

gggggggJggggggg

مرد: بازهم که پارچه خریدی؟ زن: می‏خوام برات دستمال بدوزم. مرد: این که چهار متر پارچه است؟ زن با بقیه‏اش هم برای خودم یه پیرهن می‏دوزم.

gggggggJggggggg

معلم: الفبای فارسی رو بگو ببینم. شاگرد: الف – ب – پ – ت – ث – چهار – پنج – شش – هفت... معلم: الفبای انگلیسی رو بگو ببینم. شاگرد: ا – بی – سی – چهل – پنجاه – شصت – هفتاد... معلم: الفبای یونانی رو بگو ببینم. شاگرد: آلفا – بتا – ستا – چهارتا – پنج‌تا ... معلم: نخواستم بابا یه شعر بگو. شاگرد: نابرده رنج گنج – پنج – شش – هفت...

gggggggJggggggg

در نیویورک خانم مستر اسمیت رفت پیش وکیل دادگستری و گفت: من می‌خوام از شوهرم طلاق بگیرم. وکیل گفت: بسیار خوب، مانعی ندارد... فعلا دوهزار دلار بدهید تا ترتیب کارتان را بدهیم. خانم گفت: زکی! 500 دلار می‌گیرند که او را بکشند، چرا دو هزار دلار بدهم؟

gggggggJggggggg

ببینم، داداش شما چیکاره است؟ راننده است، «روی» ماشین بابام کار می‌کنه، داداش شما چطور؟ داداش من مکانیکه، «زیر» ماشین مردم کار می‌کنه!

gggggggJggggggg

یک بنده خدایی لنگ بوده و روی کشتی هم کار می کرد هروقت از سرکارش می آمده تمام بدنش خیس بوده زنش باهاش دعوا می کنه این چه وضعیه تو چرا هر وقت می آیی همه لباسهایت خیس است.

بنده خدا می گه هروقت کشتی را نگه می دارند می گویند لنگرو بندازید و منو برمی دارن می ندازن تو دریا.

gggggggJggggggg

البرادعي ميره نطنز، كارگرها جمع مي شوند، ميگن اگه سوالي دارين بپرسين ، غضنفر مي ره جلو مي گه آقا شما دكترين؟ ميگه بله. ميگه واقعا دكترين؟ ميگه بله . ميگه پس چرا تو آژانس كار مي كنين؟

gggggggJggggggg

 

 

دريای غم ساحل ندارد.ت...كا همشو آسفالت کردند.

gggggggJggggggg

به غضنفر آبنبات پولكي ميدن، ميخوره و ميگه: يه وقت نگيد ت...كا خرن چيزي نمي‌فهمند، اين چيپسي كه به من داديد شيرين بود!

gggggggJggggggg

غضنفر سر سفره داد ميزنه بربري بدين بربري، ميگن چي شده ،ميگه آب تو گلوم گير كرده.

gggggggJggggggg

غضنفر ميرسه به يه هيئت, از يكي جلو در ميپرسه, آقا اينها اين تو چي كار ميكنن؟ يارو ميگه: اينها ده روز سينه ميزنن! غضنفر ميگه: اي بابا, ايلده كنترات بده 3 روزه ميزنيم!!!

gggggggJggggggg

اص...يه و رش...یه و غضنفر با هم يكجا كار ميكردن. يك روز ساعت ناهار, اص..يه ظرف غذاشو باز ميكنه، ميبينه قورمه‌سبزيه, ميگه: اااي بازم قرمه سبزيِس! اگه فردا باز قورمه‌سبزي باشه، من خودمو از اين برج پرت ميكنم پايين! بعد رش...يه ظرف غذاشو باز ميكنه، ميبينه كله ماهي داره .. اونم شاكي ميشه، ميگه: ااووو! اگه فردام همين باشه منم خودمو پرت ميكنم پايين! آخري غضنفر ظرف غذا رو باز ميكنه، كوفته داره.. حالش به هم ميخوره، ميگه: ايلده اگه منم اين ظرفو فردا باز كنم ببينم كوفته‌س.. خودمو پرت ميكنم پايين! فردا سه نفري ميان سر كار و در غذاها رو باز ميكنند و از قضا هر سه تا تكراري بوده، اينها هم خودشون رو پرت ميكنند پايين! پليس مياد واسه تحقيقات و بازجوه، خِـرِ زناشون رو ميگيره كه نقصير شماهاست! زن اص...يه ميگه: جناب سروان من نميدونستم, تو خونه هم هروقت قورمه‌سبزي درست ميكردم ميخورد غر نميزد! زن رش...يه ميگه: اووو! تو رشت همه كله ماهي ميخورن، من روحمم خبر نداشت اين دوست نداره. زن غضنفر ميگه: جناب سروان به ولله من يه هفته بود خونة مادرم بودم, اين خودش واسه خودش غذا درست ميكرد!!!

gggggggJggggggg

غضنفر با رش...يه دعواش می شه.يه چک می خوابونه زير گوشش! رش...يه هم غيرتی می شه و می گه:(( يا پنج تن )).بعد غضنفر رو بلند می کنه و می کوبه زمين! غضنفر پا می شه و می گه: ((( اين خيلی نا مرديه! ۶ نفر به يه نفر!!! )))

gggggggJggggggg

يه روز غضنفر رفته بود غازش رو بفروشه.يکی اومد گفت : خر چند؟! غضنفر گفت : اين که خر نيست بابا غازه!!! يارو گفت : کی با تو بود؟! با اين غازه بودم!!!

gggggggJggggggg

غضنفر پليس مخفي ميشه .سه ساله که ازش خبري نيست.

gggggggJggggggg

غضنفر داشته تو اتوبان کرج با سرعت ميرفته , يه دفعه راديو پيام ميگه : "رانندگان عزيز که در لاين تهران به کرج در تردد هستند مواظب باشن يه اتوموبيل در لاين مخالف در حرکت است" غضنفر همينجور که داشته فرمونو اينور اونور ميکرده ميگه : لامصبا يکي دوتام نيستن ...

gggggggJggggggg

از غضنفر مي پرسن مي دوني چرا شمشير حضرت علي 2 شاخه بوده؟ مي گه:اره واسه اينکه شبها بزندتش تو شارژ ...

 

 

JJJ

 

 

چگونه آي پي خود را عوض كنيم

 

الف) توضیح

در این مقاله سعی میکنم بهتون یاد بدم چه جوری IP خودتون را با یه IP دیگه از همون Range عوض کنین. هر موقع که به اینترنت وصل میشین، پروتکل DHCP به شما یه IP تخصیص میده. عوض کردن این IP کار چندان سختی نیست و البته میتونه مفید هم باشه! موقعی که شما تحت حمله DDoS هستین یا وقتی که میخواین تمامی درخواستها به یه وب سرور رو به طرف خودتون Redirect کنین یا فرضاً وقتی که IP شما بسته شده و میخواین به جای اون از یه IP دیگه در Range خودتون استفاده کنین و یا ... به تغییر دادن IP احتیاج پیدا میکنین.

 

ب) اطلاعات مورد نیاز

قبل از اینکه شما بتونین IP خودتون رو عوض کنین، باید یه سری اطلاعات جمع کنین. این اطلاعات عبارتند از : محدوده IP شما، Subnet Mask، مدخل (Gateway) پیش گزیده، سرور DHCP و سرورهای DNS


1. به دست اوردن محدوده
IP : بدست اوردن IP Range اصلاً سخت نیست! فرض کنید IP شما 24.193.110.255 باشه. شما میتونین به طور مشخص از محدوده زیر برای IP جدید خودتون انتخاب کنین :


24.193.110.1 < [آی پی جدید] < 24.193.110.255امیدوارمیم بلد باشین
IP خودتونو بدست بیارین!!


2. به دست اوردن
Subnet Mask، مدخل، سرور DHCP و DNS : به دست اوردن اینها هم ساده‌س! یه خط فرمان DOS باز کنین و توش تایپ کنین ipconfig /all شما حالا باید بتونین یه چیزی شبیه به این ببینین :


Host Name . . . . . . . . . . . . : My Computer Name Here

Primary Dns Suffix………..:

Node Type . . . . . . . . . . . . : Unknown

IP Routing Enabled. . . . . . . . : No

WINS Proxy Enabled………………:No

 

Ethernet adapter Local Area Connection:

 

Connection-specific DNS Suffix .: xxxx.xx.x

Description . . . . . . . . . . . : NETGEAR FA310TX Fast Ethernet Adapte(NGRPCIR)

Physical Address………………..: XX-XX-XX-XX-XX-XX

Dhcp Enabled ………………:Yes

Autoconfiguration Enabled . . . . : Yes

IP Address............: xxx.xxx.xx.24

Subnet Mask…………….:255¸255¸240¸0

Default Gateway . . . . . . . . . : 24.xxx.xxx.x

DHCP Server………………….:24. xx.xxx.xx

DNS Servers………………: 24.xx.xxx.xx

24. xx.xxx.xx

24. xx.xxx.xx

Lease Obtained………………………: Monday, January 20, 2003 4:44:08 PM

Lease Expires …………………………:Tuesday, January 21, 2003 3:43:16 AM


خوب! این تموم اطلاعاتی بود که نیاز داشتین. بهتره اون خط فرمان
DOS رو باز نگه دارین یا اینکه اطلاعاتش رو کپی کنین. (برای کپی کردن، متن رو انتخاب کنین و یکبار روش کلیک کنین)


3. عوض کردن
IP : برای عوض کردن IP خودتون، اول باید یه IP انتخاب کنین (یادتون نره که تو محدوده باشه!) به نظر من بهتره اول مطمئن بشین که این IP جدید مُرده! (همون Dead) بلدین که چطوری؟ این IP رو پینگ کنین و اگه Time Out داد مطمئن باشین که میشه ازش استفاده کرد. حالا در Control Panel برید به Network Connections و روی Connection فعال دابل کلیک کنین. دکمه Properties رو بزنین و برید به برگه Networking. حالا (Internet Protocol (TCP/IP رو انتخاب کنین و دکمه Properties رو بزنین. در پنجره جدیدی که باز شده، قسمتهای Use the following IP address و Use the following DNS server addresses رو با توجه به اطلاعاتی که در قسمت 2 به دست اوردین پر کنین. در قسمت اول، IP ای رو که انتخاب کردید (IP جدید) و در قسمت دوم، آدرس DNS Server رو وارد کنین. حالا تغییرات رو ثبت و تأیید کنین. فقط یه تست کوچیک مونده! در مرورگر خودتون، آدرس یه سایت رو وارد کنین. اگه صفحه سایت اومد، بدونین که با IP جدید دارین کار میکنین. برای اینکه مطمئن بشین که تغییرات اعمال شدن، دوباره در خط فرمان DOS تایپ کنین ip config /all اگه پس از اجرای این دستور، IP و DNS جدید رو دیدید، بدونین که درست عمل کردید.

 

ج) حملات DDoS و DoS

اگه فایروال شما نشون بده که شما تحت یه حمله DDoS هستین، این معمولاً موقعیه که شما دارید از طرف یک یا چند تا IP از طریق UDP مورد حمله قرار میگیرین. در این حالت شما میتونین با استفاده از روش "عوض کردن IP" که در بالا توضیح داده شد، از خودتون محافظت کنین.

 

د) وب سرورها و سرویس های دیگه

اگه شما میدونین که در محدوده IP شما یه وب سرور قرار داره، میتونین IP اون رو بدزدین و خودتون یه وب سرور بشین! به این ترتیب هر درخواست DNS ای که برای اون IP ارسال بشه، به شما Redirect میشه و به جای اون سایت، صفحه شما نشون داده میشه!

البته دزدیدن IP معمولاً کار درستی نیست! چون ممکنه به بستن حساب شما منجر بشه.

رفتند ولی یاد و خاطره شان تا ابد با ما خواهد بود

S3S

S         

S

         همچو شمع سوختند و رفتند اما ...

 

علي‌اصغر بابااصفهاني -11/8/1360

 

....اي آنهايي که نداي اين بنده کوچک خدا را مي شنويد ايمان بياوريد تا رستگار شويد که خداوند قسم به زمان ياد مي‌کند که همه ما بندگان در خسارت و زيان هستيم بجز کسانيکه ايمان آورده و نيکوکار شدند به راستي و درستي و پايداري ثابت قدم شدند. خداوندا در عاشوراي کربلا نبوديم که پسر رسولت را ياري کنيم اينک در عاشوراي ايران اين سرزمين خون و ايثار اين سرزمين دوستان محمد (ص) و خاندانش اين دوستداران امام زمان (عج) و نايب برحقش خميني کبير هستيم و به نداي 1300 ساله اسلام لبيک مي گوئيم و ديني را که اسلام بر گردن ما دارد با نثار خون خود ادا خواهيم کرد اي امام زمان (عج) و اي خميني ياور بيچارگان بدانيد و آگاه باشيد که تا آخرين قطره خون خود از دين و ايمان خود از سرزمين شهدا دفاع خواهيم کرد و پوزه هر اجنبي و اجنبي‌ پرست را بر خاک خواهيم ماليد و بعد روي سخنم با اين منافقين است اي بيچارگان فريب خورده دست از اين اعمال ننگين خود برداريد و بدامان اسلام و ملت اسلام پناهنده شويد و بعد اي مردم دست از ياري امام برنداريد که باز آمريکاي جهانخوار بر ما تسلط پيدا خواهد کرد ....کوشش کنيد و اسلام را به رهبري امام زمان (عج)‌ و نايب بزرگ او همچون صدر اسلام زنده کنيد خوشبختي ما، دنيا و آخرت ما در اسلام است.

 g g g g g g g g g g g

معرفت كلانتري

 

من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلو تبديلا (سوره احزاب 33 )

سلام به محضر حضرت صاحب‌الزمان (عج) و نائب بر حقش امام خميني قلب تپنده مستضعفين جهان اسلام به خدمت خانواده‌هاي معظم شهدا مفقودين و اسرا و مجروحين و رزمندگان اسلام.پدرو مادر بزرگوار ،سلام عليکم، من شرمنده‌ام که وظيفه خادمي خود را انجام نداده‌ام .زحمات شما براي بزرگ کردن من بسيار بود، شرمنده‌ام از اينکه چيزي براي جبران زحمات شما ندارم.مخصوصاً گريه‌هايي که مادرم شب و روز در نبودن من کرد و چشمانش اکنون ضعيف شده است .تکليف اسلام است بر من که جهاد کنم و در اين مسير شما هم اجر وپاداش داريد. من حقير از خداوند مي‌خواهم عاقبت شما ختم به خير گردد، انشا‌الله .اما ای فرزنداني که تاکنون حق فرزندي را ادا نکرديد بر شما واجب و لازم است که از همين حالا برويد و در باب پدر و مادر و حق فرزند مطالعه کنيد و بپرسيد و عمل کنيد .پدران و مادران شهدا را خدائي نکرده بي‌احترامي نکنيد. پدران و مادران رزمندگان، امکان دارد شما را موعظه کنند که چرا فرزند خود را به جبهه فرستاديد اينها از مسائلي است که شما بايد احتمالش را بدهيد. اما همچنان محکم همچون امام حسين (ع) بايستيد.برادران و خواهران ،مگر مي‌شود از دوستان شما به خاطر شما و به خاطر حفظ آئين شما شهيد بشود.در حاليکه شما هيچ حرکت مثبتي در ادامه راه او نداشته باشيد

g g g g g g g g g g g

سيدكاظم كاظمي

 

وصيت من اين است كه قرآن زياد بخوانيد،‌ دعا را فراموش نكنيد نيت‌هايتان را خالص كنيد. اخلاص اسلامي را ياد بگيريد و حتماً عمل كنيد. صحبتي با مسئولين، دولتيان و مجلسيان، شما را به خدا قسمتان مي‌دهم به خون پاك شهداي عزيزتان،‌ به عظمت و عزت امام (ره) مبادا لحظه‌اي از ياد مستضعفان و محرومان غافل شويد. شما سمبل انقلاب هستيد، لحظه‌اي از جان‌فشاني در راه انقلاب اسلامي كوتاهي نكنيد. دوستان! تشكيلات اسلامي را برپا كنيد، تشكيلات تحت رهبري مستقيم روحانيت و شخص ولي فقيه. از راه فقه و حوزه بيرون نرويد. چيزي را كه فراموش كردم در مورد فرزندم است. كه از همسرم و از پدر و مادرم مي‌خواهم كه در تربيت او كوشا باشند. مسئولين قضايي به خون شهدا، سرور شهيدان مظلوم انقلاب دكتر بهشتي و يارانش، به خون مدني و دستغيب و ديگران خيانت نكنيد و منافقين و ملحدين تواب را آزاد نكنيد. اگر هرکسي به وسليه توابين به شهادت برسد، خونش پاي مسئولين است...

پدرجان، مادرجان، برادران و خواهران عزيزم،‌ همسر خوبم، مبادا در فراق من گريه و زاري كنيد و دشمن را شاد نمائيد. شما بايد افتخار كنيد كه خواهيد كرد. شما بايد ابوالفضل گونه، زينب‌وار، ياسرگونه و عمارگونه راه پرافتخار شهادت را ادامه داده و مزدوارن خارجي و داخلي را در اين راه نيست و نابود كنيد. اين وصيت نامه در ساعت 3:30 بعدازظهر بعد از بمباران مسجد جامع خرمشهر به دست مزدوارن بعثي، نوشته شد. نماز ظهر را در آنجا خواهم خواند. انشا‌الله،والسلام عليكم و رحمه‌الله و بركاته.

g g g g g g g g g g g

عليرضا كروندي

 

شهادت مي‌دهم که خدا يکي است و شريکي ندارد و محمد (ص) نبي و فرستاده اوست و علي (ع) بنده خدا و ولي پيامبر (ص‌) است.‹‹و لا تحسبن‌الذين قتلوا في سبيل‌الله امواتاً بل احيا عند ربهم يرزقون ››حمد و سپاس ايزدمنان را که گردش جهان در دست اوست و باز شکر خداي را که مرا در زمره جهادکنندگان در راه خودش قرار داد تا بتوانم دين خود را ادا کنم.با سلام و صلوات بر يگانه منجي عالم بشريت مهدي موعود (عج) و نايب بر حقش، بت‌شکن و فقيه عاليقدر و تمامي کساني که در راه اسلام و قرآن با کفر در جهاد هستند.وصيت خود را آغاز مي‌کنم.اي امت شهيدپرور بدانيد که کسي مرا وادار به جبهه آمدن نکرد، من به ميل و خواسته خود به جبهه آمدم تا پيروزي حق بر باطل را براي خانواده شهداء به ارمغان ببرم.اي مردم شهيدپرور،‌پيرو امام و ولايت فقيه باشيد امام را تنها نگذاريد.اي مردم! همه شما مي‌دانيد که ما فقط در حال جنگ با عراق نيستيم، ما با آمريکا و ابرقدرت‌ها در جنگيم، تمام اسلام با تمامي کفر در جنگ است و به فرمان امام جهاد هم‌اکنون يک مسأله واجب است.به تعهدات خود به خوبي و کامل عمل کنید.

اما اي پدر و مادرم!قبل از هر چيز خدا را شکر کنيد مرا در يک چنين راه سعادتمندي قرباني کردند و من سپاسگزارم از آن همه زحمت شما و هرگز فراموش نمي‌کنم و اميدوارم که در آن دنيا سعادتمند و شادمان باشيد و از شما حلاليت مي‌طلبم.

g g g g g g g g g g g

ناصر ذاكري

به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان

با سلام و درود خدمت يگانه منجي عالم بشريت و نايب برحقش امام خميني (ره) و با سلام و درود خدمت تمامي خانواده‌هاي شهداء، اسراء، مفقودالاثرها، و معلولين و جانبازان عزيز و درود بي‌پايان بر رزمندگان سلحشور و جان بر کف و دعاي خير براي ايشان و شفاي مجروحين و معلولين و پيروزي هرچه سريعتر رزمندگان و باز شدن راه کربلاي حسين وصيت‌نامه‌ام را آغاز مي‌کنم.

مردم ايران ملت عزيز انشاالله همواره شاد و خرم باشيد و براي ما عاجزين دعاي خير بنماييد سفارشي دارم امام عزيز را تنها نگذاريد و به خانواده و رزمندگان و مجروحين و شهداء سرکشي کنيد .خدمت دوستان آشنايان و همسايگان دور و نزديک سلام گرم عرض مي‌کنم و اميدوارم که حال همگي خوب باشد تو را به خدا اگر از من ناراحتي ديده‌ايد يا کدورتي در دل داريد براي رضاء‌ و خشنودي خدا حلالم کنيد پدر، مادر، خواهران و برادران عزيزم، از اين راه دور دست تک تک شما را مي‌بوسم و حرفي ندارم چون هنوز وقت حرف زدن به من نرسيده است و اين خود افتخاري است که خداوند در چنين صورتي ما را پذيرفته است. مادر شيرت را حلالم کرده و در عزاي من خود را سنگين و باوقار نشان بده،نگذار شيطان فرصت جلوه‌گري پيدا کند و از مردم و مهمانان عزيز من به خوبي پذيرايي کنيد و از طرف من از آنها حلاليت بطلبيد.در ضمن مادر عزيزم درباره وسايل هر طور شما صلاح مي‌دانيد عمل نماييد انشا‌الله فقيران را از ياد نبرده و به فکر آنان باشيد به اميد ديدار در بهشت.


g g g g g g g g g g g

سيد‌محمد محمدنژادجعفرآبادي

 

پشتيبان ولايت فقيه باشيد که حاصل خون هزاران شهيد است، همواره در صف نماز جمعه حاضر شويد..! خداوندا ! اي کاش هزاران جان داشتم و يک‌يک آن را در راه تو مي‌دادم و آن لذت را که موقع جان دادن داشت، مي‌چشيدم و به سوي معشوق خود که تو هستي پرواز مي‌کردم.

g g g g g g g g g g g

حسين مشفق

 

اگر مي‌خواهيد که روح من شاد گردد ،گوش به حرف دشمنان اسلام ندهيد و هميشه گوش به حرف امام خميني بت‌شکن دهيد که حرف او همانا گفته قرآن و اسلام است. با کسانيکه با روحانيت مخالفت مي‌کنند مخالفت کنيد، زيرا آنان دشمنان اسلامند. از همه ملت مسلمان مخصوصآً جوانان و نوجوانان مي خواهم که مسجدها را خالي نکنيد تا به استکبار جهاني بفهمانيم که به راستي از خون هر شهيد صدها نفر به پا مي‌خيزند و راه او را ادامه مي‌دهند. از ديگر وصاياي شهيد :...اگر کشته شدم و لباس سپاه بر تنم نبود اين لباس مقدس را تنم کنيد و به خاکم بسپاريد از برادرانم، همه دوستانم مي‌خواهم که اسلحه بر زمين افتاده مرا زمين نگذاريد و به مبارزه و مجاهدت خويش ادامه دهند.

g g g g g g g g g g g

سيدمحمد سادات

 

در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمني شما برخيزند جهاد کنيد ولي ستمکار نباشيد که خدا ستمکاران را دوست ندارد. در مراسم نماز جماعت و جمعه شرکت فعال داشته باشيد و در نمازهايتان براي رزمندگان اسلام و امام امت و براي ظهور مهدي (عج) دعا کنيد و افتخار کنيد که در راه خدا و براي اسلام جهاد کردم و کشته شدم مبادا شما با شهادت و يا کشته شدن من ناراحت باشيد

g g g g g g g g g g g

حسين سرائيان

 

به نام خدائيکه بهترين نامهاست، به نام خدائيکه شهادت را آفريد، خداوندا تو را ستايش مي‌کنم که به من آموختي که چگونه همانند مردان پاک صدر اسلام سلاح بر دوش گيرم و با رگبار آن سينه مستکبران و سرمايه‌داران و جلادان و فرعونيان زمانه را در هر فرصتي بدرم ،اي گرازهاي خون‌آشام و اي غارتگران و چپاولگران سازمانهاي جاسوسي دنيا بدانيد که از حملات نظامي نمي‌هراسيم چون خداوند ترس و وحشت و دلهره را از دل مؤمنين و مسلمين بيرون مي‌برد و چند برابر آن را در شما مي‌اندازد، بدانيد با آن همه قدرت طاغوتي عاجزانه تسليم نيروهاي اسلام خواهيد شد و بدانيد که مؤمنين را از مرگ باکي نيست، پدر و مادر عزيزم مبادا خبر شهادت مرا که مي‌شنويد گريه يا عزاداري کنيد، چون اين افتخار بوده... از تو اي پدر عزيزم سپاسگزارم که مرا به سن 17 سالگي رساندي تا بتوانم در راه خدا جهاد کنم، و از تو اي مادر عزيزم سپاسگزارم که هيچ‌وقت مانع راه من نشدي، چون درک کرده بودي، آن راه درستي است مردم ايران، اين پيام را از طرف تمام شهداي راه خدا به شما ملت ستمديده ايران مي‌دهم که شما پاسدار دين قرآن و خون بيش از 70 هزار شهيد به خون غلطيده هستيد و اين مسئوليت بزرگي است بر دوش شما هر انقلابي دو چهره دارد، خون و پيام، برادران شما در جبهه خون مي‌دهند و به وظيفه خود عمل مي‌کنند شما بايد به وظيفه خود که از پيام دادن است عمل کنيد، خدايا! خودت مي‌داني روح‌الله را اين مظهر پاکي و شهادت را اين نشانه اسلام راستين را اين فرزند پاک محمد (ص) را اين باني استقلال دلخواه مردم را هادي گمگشتگان را اين معلم مستضعفان را اين مرد دين و سياست را، خميني را در پناه خودت ياري بفرما....».

g g g g g g g g g g g

علي اكبر سياهلو

 

بسم الله الرحمن الرحيم

انالله و انا اليه راجعون

 از اوئيم و به سوي او مي‌رويم.با سلام و درود فراوان بر شهداي راه الله از اول بشر تا روزقيامت.

با ياد خدا و با سلام بر ائمه اطهار و با درود فراوان بر امام کبيرمان و امت شهيدپرور انقلاب اسلامي ايران وصيتهاي خود را شروع مي‌کنم.

اي پدر عزيز گرامي محترم. اي پاسدار و اي وارث شهيد، حفاظت کن هر آنچه در رابطه با اسلام است و پايدار باش در راهي که قدم نهاده‌اي تا بتواني مفيد به حال اسلام و مسلمين واقع شوي. اما تربيت کن نسلي نو که از اسلام نشأت گرفته باشد تا بتواند پشتيبان واقعي راه الله باشند انشاء‌الله که در انجام مسؤوليت‌هاي خويش موفق و مورد تأييد خداوند باشيد. خداوند به شما اخلاص در نيات و اعمال وصبر و عزت عنايت بفرمايد.

اي مادر عزيز گرامي محترم. با سلام بر مادر گرامي انشاء‌الله که توانسته باشيد همانند ديگر مادران دين خود را به اسلام اداء کرده باشيد. اما مادر، ]اي[ کسي که از دامن تو شهدا بيرون مي‌آيند. تا بتوانند با خون خود اسلام و امام را ياري کنند. اي مادر عزيز زماني که خبر شهادت من به شما رسيد همانند حضرت زينب (س) باشيد. انشاء‌الله خداوند به شما توفيق عبوديت و اخلاص و صبر عنايت بفرمايد.

اي برادران و اي خواهر گرامي محترم. اي نور و اي اميدهاي اسلام و امام است و خانواده آگاه شويد از مسائلي که بدان آگاهي نداريد و بياموزيد هر آنچه را که اسلام سفارش مي‌کند و ياري کنيد خود و خانواده و جامعه‌ي خود را و از پاي ننشينيد که انشاء‌الله موفق خواهيد بود.
اما خواهران بخوانيد قرآن را، حفظ کنيد حجابتان را و السلام عليکم و رحمه و برکاته.

g g g g g g g g g g g

ادامه نوشته

شهید محمد جواد تند گویان

 


نام شهيد «محمدجواد تندگويان» يادآور همراهي قدرت و صادقانه است. او فقط مدت كوتاهي مسووليت وزارت نفت را عهده‌دار بود اما در اين دوران كوتاه هم لحظه‌اي از خدمت غافل نشد. خبرگزاري دانشجويان ايران به مناسبت 29 آذر، سالروز بازگشت پيكر آن شهيد بزرگوار به ايران پس از 11 سال اسارت، گفت‌وگويي با همسر شهيد تندگويان انجام داده است.

بتول برهان اشكوري، همسر شهيد محمد جواد تندگويان ـ وزير نفت دولت شهيد رجايي ـ اظهار داشت: شهيد تندگويان تكيه زيادي بر روي مطالعه كتابهاي مرحوم دكتر شريعتي داشتند و حتي تلاشهاي گسترده‌اي در جهت ترجمه كتاب‌هاي ايشان داشتند. البته شهيد تندگويان به مباحث استاد مطهري نيز واقف بودند و در كنار مطالعات جدي و عميق مباحث دكتر شريعتي همواره از مباحث مرحوم مطهري استفاده مي‌كردند.

او افزود: ايشان بعداز فارغ‌التحصيل شدن از دانشكده نفت، روحيه انقلابي دانشجويان را تقويت مي‌كردند. صحبت‌ها و فعاليت‌هاي شهيد تندگويان باعث شد دانشجويان در چند نوبت دست به اعتصاب بزنند كه همين امر موجب شد مسوولان دانشگاه به ساواك گزارش دهند و متعاقبا شهيد تندگويان تحت پيگرد قرار گيرد.

برهان اشكوري در ادامه با اشاره به دستگيري شهيد تندگويان توسط ساواك، يادآور شد: به خاطر دارم وقتي بعد از جريانات دانشكده نفت متوجه شديم شهيد تندگويان تحت پيگرد ساواك قرار دارد، تمام كتابهاي دكتر شريعتي را كه در خانه‌ بود به منزل پدربزرگ ايشان برديم و شهيد تندگويان كتاب‌ها را در سكوي حمام پنهان و بر روي آنها آجرچيني كرد. بعدها كه كتاب‌ها را بيرون آورديم بعضي از آنها پوسيده شده بودند.

همسر شهيد تندگويان اضافه كرد: البته سندها و كتاب‌هاي ديگري هم وجود داشت كه ممكن بود ما را دچار دردسر كند، اما نيروهاي ساواك هيچ كدام از آنها را پيدا نكردند. به عنوان مثال مادر محمد جواد اعلاميه‌اي از حضرت امام را بخاطر نگراني از اينكه مبادا محمد جواد دچار مشكل شود، چند قسمت كرده بود و هر قسمت را در يك نقطه پنهان كرده بود؛ اما شهيد تندگويان آنها را پيدا كرده بود و با چسب آنها را مرتب كرده و پس از تكثير، آن را بين دوستان و فعالان انقلابي توزيع كرده بود.

وي با اشاره به فعاليت‌هاي شهيد تندگويان پيش از انقلاب، گفت: ايشان عضو حزب و گروه خاصي نبود و مانند بسياري از نيروهاي انقلابي با رهبري امام به فعاليت‌هاي خويش ادامه مي‌داد. در مجموع ايشان بعداز رهايي از زندان ساواك، اجازه حضور و استخدام در مشاغل دولتي را نداشتند. لذا مدتي بيكار بودند تا اينكه عده‌اي از دوستان و هم دوره‌اي‌هاي ايشان در دانشكده، كاري در بوتان گاز براي او مهيا كردند و ايشان نيز طرح و برنامه‌اي تهيه كردند براي توسعه كار اين كارخانه كه نتيجه كار نيز بسيار موفق بود.

برهان اشكوري ادامه داد: در اين مدت ساواك مدام از فعاليت‌هاي شهيد تندگويان سوال و تحقيق مي‌كرد و جويا مي‌شد كه آيا مسافرت رفته‌ است يا نه؟ وقتي ايشان اين مزاحمت‌ها را ديدند، ترجيح دادند به دعوت مهندس بوشهري كه از دوستان شهيد تندگويان در دانشكده نفت بود، به رشت بروند و در كارخانه «توشيبا»ي سابق مشغول به كار شوند. در همين اثنا شهيد تندگويان دوره فوق ليسانس را نيز طي مي‌كرد.

همسر شهيد تندگويان در ادامه به فعاليت‌هاي همسر شهيدش بعد از انقلاب اسلامي اشاره كرد و گفت: بعد از انقلاب از تمام نيروهايي كه زندان رفته بودند و از شركت‌هاي نفتي اخراج شده‌ بودند دعوت شد مجددا بازگردند كه ايشان در اين تاريخ مسوول راه‌اندازي پالايشگاه آبادان شدند. همچنين از طرف آيت‌الله اشراقي كه از سوي امام (ره) مسوول هيات‌هاي پاركسازي در كشور بودند، مسوول پاكسازي پالايشگاه آبادان شد.

وي درباره اين هيات‌هاي پاكسازي گفت: بخش اصلي و اساسي كه در نهايت به اسارت شهيد تندگويان منجر شد، از همين زمان آغاز مي‌شود. متاسفانه آن ايام افرادي در كانوني به اسم شوراي اسلامي فعاليتهايي داشتند كه همگي كارشكنانه بود. سردمداران اين شورا جنبشي‌ها و كمونيست‌ها بودند و آقاي تندگويان اين افراد را شناسايي كرده بود و با مداركي مستدل به اين نتيجه رسيده بود كه اين دسته تحت عنوان شوراي اسلامي جز ضربه زدن به صنعت نفت كاري ديگري نمي‌كنند. همين افراد آنقدر كارشكني كردند كه شهيد تندگويان كميته پاكسازي پالايشگاه آبادان را منحل كرد.

برهان اشكوري در ادامه گفت: به عنوان مثال اگر قرار بود هيات پاكسازي با فردي برخورد كند، آنها زودتر متوجه مي‌شدند و به شدت با او برخورد مي‌كردند. در صورتي كه برخورد شهيد تندگويان در امر پاكسازي‌ها تا قبل از آنكه منحل شود بسيار منطقي و معقول بود. سعي ايشان استفاده از تجربه نيروهاي قديمي و متعهد بود تا در اين فرصت نيروهاي جوان به بازدهي لازم برسند.

همسر شهيد تندگويان در ادامه به جريان انتخاب شهيد تندگويان به عنوان وزير نفت در دولت شهيد رجايي اشاره كرد و افزود: ايشان زمان در اهواز مسوول مناطق نفت‌خيز بود. بعد از اينكه شهيد رجايي مسووليت وزارت نفت را به شهيد تندگويان پيشنهاد كرد، ايشان مهندس بوشهري را پيشنهاد كرده بود اما با اصرار شهيد رجايي مبني بر اينكه شما سابقه زندان و فعاليت انقلابي داريد و هم جز خانواده‌هاي محروم بوده‌ايد و درد را بهتر مي‌شناسيد، اين مسووليت را پذيرفتند. همان زمان معروف شد كه شهيد تندگويان مكتبي‌ترين وزير كابينه دولت شهيد رجايي است.

وي در ادامه اين گفت‌وگو خاطرنشان كرد: ايشان چه زماني كه مسئول مناطق نفت‌خيز در اهواز بودند و چه هنگامي كه مسووليت پالايشگاه آبادان و در نهايت وزارت نفت را برعهده داشتند شبانه‌روز كار مي‌كردند و بي وقفه در جهت اعتلاي اين صنعت تلاش مي‌كردند. البته هرگاه مشكلي پيش مي‌آمد سعي مي‌كرد گزارش دهد و مشكل را حل كند. به خاطر دارم يكبار زماني كه مسول مناطق نفت‌خيز اهواز بودند به ديدار شهيد بهشتي رفتند و مشكلات را با ايشان در ميان گذاشتند. جالب است بعد از آنكه خانه آمدند تا مدتي مات و مبهوت بودند و گفتند تا پنجاه سال آينده شخصيت دكتر بهشتي براي ايران ناشناخته خواهد ماند. از مديريت ايشان تعريف مي‌كردند و مي‌گفتند در آن واحد چندين كار را همزمان به بهترين وجه ممكن انجام مي‌دهد.

همسر شهيدتندگويان در ادامه به نحوه به اسارت در آمدن شهيد تندگويان پرداخت و افزود: ايشان اصرار داشت كه حتما به پالايشگاه آبدان سر بزند. مي‌گفت مگر من چه فرقي با مهندسين و كارمندان آنجا دارم كه هر لحظه زير آتش و در معرض بزرگترين خطرها كار مي‌كنند؟ سه بار براي اين سفر اقدام كردند كه ناموفق بودند، تا اهواز مي‌رفتند و از آنجا به بعد آنها را باز مي‌گرداند و مي‌گفتند بايد حكم ماموريت جنگي داشته باشيد. بخاطر دارم يكبار كه بازگشته بودند سر راه از پالايشگاه تهران بازديد كرده بود. تا ساعت 12 شب در پالايشگاه بود و علي‌رغم سر درد و تب شديد، از مشكلات جويا شده بودند.

برهان اشكوري ادامه داد: چهارمين بار كه براي بازديد از پالايشگاه آبادان قصد عبور از مناطق جنگي را داشتند، از جاده ديگري عبور مي‌كنند كه به تصرف نيروهاي عراقي در آمده بود و آنها مطلع نبودند. به اين دليل كه اتومبيل شهيد تندگويان جلوتر بود حركت كرده بود توسط نيروهاي عراقي دستگير مي‌شوند. بعدها مهندس بوشهري تعريف مي‌كرد وقتي ما را گرفتند شهيد تندگويان سريع كارت شناسايي خود را در خاك پنهان كرد و به ما نيز اشاره كرد كارت‌هاي خود را پنهان كنيد.

همسر شهيد تندگويان در ادامه به اقدامات شهيد چمران براي نجات شهيد تندگويان اشاره كرد و گفت: وقتي شهيد چمران از اين ماجرا مطلع شد سريع دستور داد گروهي از مبارزان چريكي به آن منطقه بروند كه اگر هنوز شهيد تندگويان و همراهانشان از مرز خارج نشده‌اند آنها را آزاد كنند كه متاسفانه اينچنين نشد. شهيد تندگويان را به بصره و سپس به عراق منتقل كرده بودند.

وي در ادامه گفت‌گو با بيان اينكه تا سال 1367 گزارش‌هايي مبني بر سلامت شهيد تندگويان و زنده بودنش دريافت مي‌كرديم، خاطرنشان كرد: آقاي بوشهري مي‌گفت پس از اسارت، شهيد تندگويان را از ما جدا كردند و صداي ايشان را هنگام اذان يا قرائت قرآن مي‌شنيديم كه با صداي بلند قرآن تلاوت مي‌كردند يا شب‌هاي جمعه كه دعاي كميل مي‌خواندند و ظاهرا هر بار نيز به دليل اين رفتارشان مورد شكنجه قرار مي‌گرفتند به طوري كه آنجايي كه ايشان را شكنجه مي‌كردند نزديك سلول‌ها و بندهاي ديگران بوده است و صداي ايشان را مي‌شنيدند كه در زير شكنجه مدام يا شعار الله اكبر مي‌داده است يا مي‌گفته است خميني عزيزم بگو تا خون بريزم.

برهان اشكوري گفت: در مدت اسارت، تنها دو نامه از ايشان دريافت كرديم كه نامه اول بسيار مختصر بود و در آن نوشته بودند مايل نيستم با خانواده خود در ايران ارتباط برقرار كنم. ما حدس زديم بايد براي ايشان شرايطي گذاشته باشند كه طبيعتا شهيد تندگويان هم كسي نبود كه بخواهد حتي به خاطر ارتباط با خانواده آن شرايط را بپذيرد. بعد از دريافت اولين نامه، مدت‌ها با ايشان نامه‌نگاري مي‌كرديم اما پاسخي دريافت نمي‌كرديم تا اينكه در سال 67 دومين نامه ايشان را دريافت كرديم كه به ما دلداري و روحيه داده بودند و گفته بودند سعي كنيد تنها نباشيد و با ساير خانواده‌هايي كه در اين ماجرا اسير شده‌اند رفت و آمد كنيد.

همسر شهيد تندگويان گفت: در همان روزهاي ابتدايي اسارت شهيد تندگويان، شهيد رجايي به خانه ما آمد و پس از احوالپرسي و جويا شدن حال بچه‌ها گفتند كه عراقي‌ها حاضرند شهيد تندگويان را در قبال آزادي هشت تن از خلبانانشان آزاد كنند كه من گفتم اگر بنده هم اين شرط را بپذيرم مطمئنم خود آقاي تندگويان نمي‌پذيرد كه در قبال آزادي‌اش كساني آزاد شوند كه مجددا پس از مراجعت به كشورشان مي‌خواهند باز بر سر مردم بي‌گناه ما آتش بريزند و موشك بزنند.

او اضافه كرد: البته ما به همراه خانواده‌هاي بوشهري، يحيوي و سادات از طريق نهادهاي بين‌المللي همچون صليب سرخ جهاني، سازمان حقوق بشر مسأله را پيگيري مي‌كرديم اما متأسفانه آنها نيز به غير از همدردي زباني كار ديگري انجام ندادند. حتي يك بار با سرپرست صليب سرخ ديدار داشتيم و او پس از مشاهده دست خط شهيد تندگويان و وضعيت خانواده‌ها، گريه كرد و قول همكاري داد كه متأسفانه باز هم موثر نبود.

همسر شهيد تندگويان گفت: بعد از آنكه از زنده بودن آقاي تندگويان نااميد شديم، از رهبر معظم انقلاب حضرت آيت‌الله خامنه‌اي خواستيم كه قضيه را پيگيري كنند تا به نتيجه مشخص برسيم. همان زمان هيأتي تشكيل شد متشكل از نماينده وزارت خارجه، خانواده شهيد تندگويان و يك نماينده از پزشكي قانوني. اين هيأت به عراق رفته بودند و آنجا نيز ابتدا جسد ديگري را تحويل گرفته بودند كه متعلق به شهيد تندگويان نبود. من هم كارت پايان خدمت شهيد تندگويان كه حاوي تمامي مشخصات ظاهري ايشان بود را به برادرم داده بودم و هم اطلاعاتي كه ممكن بود به شناسايي ايشان كمك كند. به عنوان مثال مچ پاي راست شهيد تندگويان بر اثر شكنجه‌هاي ساواك نشانه خاصي داشت چراكه آن زمان با مته پاي او را سوراخ كرده بودند و جالب است از روي همين نكته متوجه شده بودند جنازه اولي كه تحويل داده بودند مربوط به شهيد تندگويان نيست. آنها نيز دولت عراق را تهديد كرده بودند اگر پيكر واقعي شهيد تندگويان را تحويل ندهيد ما بازمي‌گرديم ايران و اعلام مي‌كنيم آقاي تندگويان زنده است و دولت عراق نمي‌خواهد به ما تحويل دهد. همين تهديد كارگر شده بود و آنها پيكر واقعي شهيد تندگويان را تحويل داده بودند و برادرم نيز همانجا دوربيني خريده بود و از تمام مراحل تحويل و تشييع جنازه در عراق فيلمبرداري كرده بود.

وي يادآور شد: زماني كه رفته بوديم پيكر شهيد تندگويان را به تهران بياوريم، پيكر ايشان را سه نوع موميايي كرده بودند كه وقتي علت را جويا شدم نماينده پزشكي قانوني گفت شايد به اين دليل باشد كه زمان شهادت را به راحتي تشخيص ندهيم. بر طبق گفته‌هاي نماينده پزشكي قانوني تاريخ شهادت ايشان برمي‌گشت به اين اواخر و ظاهرا آقاي تندگويان تا سال 68 نيز زنده بودند اما همان زمان يك استخوان‌شناس نيز از صليب سرخ آمده بود و قرار بود هم او و هم كارشناسان پزشكي قانوني بر روي پيكر شهيد تندگويان تحقيقات لازم را انجام دهند. به همين منظور جلسه‌اي در وزارت خارجه جهت ارائه گزارش درباه زمان شهادت شهيد تندگويان برگزار شد كه متأسفانه ما نتيجه اين جلسه را هيچ‌گاه متوجه نشديم. قرار بود در اين جلسه نتيجه نهايي و گزارش مكتوب درباره تحقيقاتي كه درباره پيكر شهيد تندگويان انجام شده است را اعلام كنند اما آن گزارش محرمانه اعلام شد. لذا ما هيچ‌گاه زمان و تاريخ شهادت شهيد تندگويان را متوجه نشديم.

زندگی نامه شهيد سيد مرتضی آوينی

 

شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانش‌جوی معماری وارد دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر می‌سرود داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد تحصیلات دانشگاهی‌اش را نیز در رشته‌ای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورت‌های انقلاب به فیلم‌سازی پرداخت:

"حقیر دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده‌ی هنرهای زیبا هستم اما کاری را که اکنون انجام می‌دهم نباید به تحصیلاتم مربوط دانست حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی در سایه‌ی تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگرچه با سینما آشنایی داشته‌ام. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است... با شروع انقلاب تمام نوشته‌های خویش را -  اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و... -  در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که "حدیث نفس" باشد ننویسم و دیگر از "خودم" سخنی به میان نیاورم... سعی کردم که "خودم" را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد، و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آن چه که انسان می‌نویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست همه‌ی هنرها این چنین هستند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود اوست اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند، آن‌گاه این خداست که در آثار او جلوه‌گر می‌شود حقیر این چنین ادعایی ندارم ولی سعیم بر این بوده است."

شهید آوینی فیلم‌سازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره‌ی غائله‌ی گنبد (مجموعه‌ی شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعه‌ی مستند خان گزیده‌ها) آغاز کرد

"با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم بعدها ضرورت‌های موجود رفته‌رفته ما را به فیلم‌سازی کشاند... ما از ابتدا در گروه جهاد نیتمان این بود که نسبت به همه‌ی وقایعی که برای انقلاب اسلام و نظام پیش می‌آید عکس‌العمل نشان بدهیم مثلاً سیل خوزستان که واقع شد، همان گروهی که بعدها مجموعه‌ی حقیقت را ساختیم به خوزستان رفتیم و یک گزارش مفصل تهیه کردیم آن گزارش در واقع جزو اولین کارهایمان در گروه جهاد بود بعد، غائله ی خسرو و ناصر قشقایی پیش آمد و مابه فیروزآباد، آباده و مناطق درگیری رفتیم... وقتی فیروز‌آباد در محاصره بود، ما با مشکلات زیادی از خط محاصره گذشتیم و خودمان را به فیروزآباد رساندیم. در واقع اولین صحنه‌های جنگ را ما در آن‌جا، در جنگ با خوانین گرفتیم.

گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت دو تن از اعضای گروه در همان روزهای او جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، در حالی که تیر به شانه‌اش خورده بود، از حلقه‌ی محاصره گریخت. گروه بار دیگر تشکل یافت و در روزهای محاصره‌ی خرمشهر برای تهیه‌ی فیلم وارد این شهر شد:

"وقتی به خرمشهر رسیدیم هنوز خونین‌شهر نشده بود شهر هنوز سرپا بود، اگرچه احساس نمی‌شد که این حالت زیاد پر دوام باشد، و زیاد هم دوام نیاورد ما به تهران بازگشتیم و شبانه‌روز پای میز موویلا کار کردیم تا اولین فیلم مستند جنگی درباره‌ی خرمشهر از تلویزیون پخش شد؛ فتح خون."

مجموعه‌ی یازده قسمتی "حقیقت" کار بعدی گروه محسوب می‌شد که یکی از هدف‌های آن ترسیم علل سقوط خرمشهر بود.

"یک هفته‌ای نگذشته بود که خرمشهر سقوط کرد و ما در جست‌و‌جوی "حقیقت" ماجرا به آبادان رفتیم که سخت در محاصره بود تولید مجموعه‌ی حقیقت این گونه آغاز شد."

کار گروه جهاد در جبهه‌ها ادامه یافت و با شروع عملیات والفجر هشت، شکل کاملاً منسجم و به هم پیوسته‌ای پیدا کرد آغاز تهیه‌ی مجموعه‌ی زیبا و ماندگار روایت فتح که بعد از این عملیات تا پایان جنگ به طور منظم از تلویزیون پخش شد به همان ایام باز می‌گردد. شهید آوینی درباره‌ی انگیزه‌ی گروه جهاد در ساختن این مجموعه که نزدیک به هفتاد برنامه است چنین می‌گوید:

"انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آن‌ها را به جبهه‌های دفاع مقدس می‌کشاندند وظایف و تعهدات اداری.

 اولین شهیدی که دادیم علی طالبی بود که در عملیات طریق القدس به شهادت رسید و آخرین‌شان مهدی فلاحت‌پور است که همین امسال "1371" در لبنان شهید شد... و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آن که ما خسته نشده‌ایم و اگر باز جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. می‌دانید! زنده‌ترین روزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه می‌گذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان می‌دهد.”

اواخر سال 1370 "موسسه‌ی فرهنگی روایت فتح" به فرمان مقام معظم رهبری تاسیس شد تا به کار فیلم‌سازی مستند و سینمایی درباره‌ی دفاع مقدس بپردازد و تهیه‌ی مجموعه‌ی روایت فتح را که بعد از پذیرش قطع‌نامه رها شده بود ادامه دهد. شهید آوینی و گروه فیلم‌برداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کم‌تر از یک سال کار تهیه‌ی شش برنامه از مجموعه‌ی ده قسمتی "شهری در آسمان" را به پایان رساندند ومقدمات تهیه‌ی مجموعه‌های دیگری را درباره‌ی آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعه‌ی محاصره، سقوط و باز پس‌گیری خرمشهر می‌پرداخت در ماه‌های آخر حیات زمینی شهید آوینی از تلویزیون پخش شد، اما برنامه‌ی وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه های دیگر با شهادتش در روز جمعه بیسم فروردین 1372 در قتلگاه فکه ناتمام ماند.

شهید آوینی فعالیت‌های مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، هم زمان با مشارکت در جبهه‌ها و تهیه‌ی فیلم‌های مستند درباره‌ی جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامه‌ی "اعتصام" ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد این مقالات طیف وسیعی از موضوعات سیاسی، حکمی، اعتقادی و عبادی را در بر می‌گرفت او طی یک مجموعه مقاله درباره‌ی "مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام" آرا و اندیشه‌های رایج در مود دموکراسی، رای اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی ماخوذ از وحی و نهج‌البلاغه و آرای سیاسی حضرت امام(ره) مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داد. مقالاتی نیز در تبیین حکومت اسلامی و ولایت فقیه در ربط و نسبت با حکومت الهی حضرت رسول(ص) در مدینه و خلافت امیرمؤمنان(ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامی را با نهضت انبیا علیهم‌السلم و جایگاه آن با جنگ‌های صدر اسلام و قیام عاشوا و وجوه تمایز آن از جنگ‌هایی که به خصوص در قرون اخیر واقع شده‌اند و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگ و ویژگی رزم‌آوران و بسیجیان، در زمره‌ی مطالبی بود که در "اعتصام" منتشر شد. در مضامین اعتقادی و عبادی نیز تحقیق و تفکر می‌کرد و حاصل کار خویش را به صورت مقالاتی چون "اشک، چشمه‌ی تکامل". "تحقیقی در معنی صلوات" و "حج، تمثیل سلوک جمعی بشر" به چاپ می‌سپرد. در کنار نگارش این قبیل مقالات، مجموعه مقالاتی نیز با عنوان کلی "تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب" برای ماهنامه‌ی "جهاد"، ارگان جهاد سازندگی، نوشت "بهشت زمینی"، "میمون برهنه!"، "تمدن اسراف و تبذیر"، "دیکتاتوری اقتصاد"، "از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی"، "نظام آموزش و آرمان توسعه یافتگی"، "ترقی یا تکامل؟" و... از جمله مقالات آن مجموعه است. این مقالات بعد از شهادت او با عنوان "توسه و مبانی تمدن غرب" به چاپ رسید این دوره از کار نویسندگی شهید تا سال 1365 ادامه یافت. مقارن با همین سال‌ها شهید آوینی علاوه برکارگردانی و مونتاژ مجموعه‌ی "روایت فتح" نگارش متن آن را بر عهده داشت که بعدها قالب کتابی گرفت با عنوان "گنجینه‌ی آسمانی". او در ماه محرم سال 1366 نگارش کتاب "فتح خون" (روایت محرم" را آغاز کرد و نه فصل از فصول ده‌گانه‌ی آن را نوشت. اما در حالی که کار تحقیق در مورد وقایع روز عاشورا و شهادت بنی‌هاشم را انجام داده و نگارش فصل آخر را آغاز کرده بود به دلایلی کار را ناتمام گذاشت.

اولین شهیدی که دادیم علی طالبی بود که در عملیات طریق القدس به شهادت رسید و آخرین‌شان مهدی فلاحت‌پور است که همین امسال "1371" در لبنان شهید شد... و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آن که ما خسته نشده‌ایم و اگر باز جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. می‌دانید! زنده‌ترین روزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه می‌گذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان می‌دهد.”

اواخر سال 1370 "موسسه‌ی فرهنگی روایت فتح" به فرمان مقام معظم رهبری تاسیس شد تا به کار فیلم‌سازی مستند و سینمایی درباره‌ی دفاع مقدس بپردازد و تهیه‌ی مجموعه‌ی روایت فتح را که بعد از پذیرش قطع‌نامه رها شده بود ادامه دهد. شهید آوینی و گروه فیلم‌برداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کم‌تر از یک سال کار تهیه‌ی شش برنامه از مجموعه‌ی ده قسمتی "شهری در آسمان" را به پایان رساندند ومقدمات تهیه‌ی مجموعه‌های دیگری را درباره‌ی آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعه‌ی محاصره، سقوط و باز پس‌گیری خرمشهر می‌پرداخت در ماه‌های آخر حیات زمینی شهید آوینی از تلویزیون پخش شد، اما برنامه‌ی وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه های دیگر با شهادتش در روز جمعه بیسم فروردین 1372 در قتلگاه فکه ناتمام ماند.

شهید آوینی فعالیت‌های مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، هم زمان با مشارکت در جبهه‌ها و تهیه‌ی فیلم‌های مستند درباره‌ی جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامه‌ی "اعتصام" ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد این مقالات طیف وسیعی از موضوعات سیاسی، حکمی، اعتقادی و عبادی را در بر می‌گرفت او طی یک مجموعه مقاله درباره‌ی "مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام" آرا و اندیشه‌های رایج در مود دموکراسی، رای اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی ماخوذ از وحی و نهج‌البلاغه و آرای سیاسی حضرت امام(ره) مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داد. مقالاتی نیز در تبیین حکومت اسلامی و ولایت فقیه در ربط و نسبت با حکومت الهی حضرت رسول(ص) در مدینه و خلافت امیرمؤمنان(ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامی را با نهضت انبیا علیهم‌السلم و جایگاه آن با جنگ‌های صدر اسلام و قیام عاشوا و وجوه تمایز آن از جنگ‌هایی که به خصوص در قرون اخیر واقع شده‌اند و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگ و ویژگی رزم‌آوران و بسیجیان، در زمره‌ی مطالبی بود که در "اعتصام" منتشر شد. در مضامین اعتقادی و عبادی نیز تحقیق و تفکر می‌کرد و حاصل کار خویش را به صورت مقالاتی چون "اشک، چشمه‌ی تکامل". "تحقیقی در معنی صلوات" و "حج، تمثیل سلوک جمعی بشر" به چاپ می‌سپرد. در کنار نگارش این قبیل مقالات، مجموعه مقالاتی نیز با عنوان کلی "تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب" برای ماهنامه‌ی "جهاد"، ارگان جهاد سازندگی، نوشت "بهشت زمینی"، "میمون برهنه!"، "تمدن اسراف و تبذیر"، "دیکتاتوری اقتصاد"، "از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی"، "نظام آموزش و آرمان توسعه یافتگی"، "ترقی یا تکامل؟" و... از جمله مقالات آن مجموعه است. این مقالات بعد از شهادت او با عنوان "توسه و مبانی تمدن غرب" به چاپ رسید این دوره از کار نویسندگی شهید تا سال 1365 ادامه یافت. مقارن با همین سال‌ها شهید آوینی علاوه برکارگردانی و مونتاژ مجموعه‌ی "روایت فتح" نگارش متن آن را بر عهده داشت که بعدها قالب کتابی گرفت با عنوان "گنجینه‌ی آسمانی". او در ماه محرم سال 1366 نگارش کتاب "فتح خون" (روایت محرم" را آغاز کرد و نه فصل از فصول ده‌گانه‌ی آن را نوشت. اما در حالی که کار تحقیق در مورد وقایع روز عاشورا و شهادت بنی‌هاشم را انجام داده و نگارش فصل آخر را آغاز کرده بود به دلایلی کار را ناتمام گذاشت.

مجموعه‌ی آثار شهید آوینی در این دوره هم از حیث کمیت، هم از جهت تنوع موضوعات و هم از نظر عمق معنا و اصالت تفکر و شیوایی بیان اعجاب‌آور است. در حالی که سرچشمه‌ی اصلی تفکر او به قرآن، نهج‌البلاغه، کلمات معصومین علیهم‌السلام و آثار و گفتار حضرت امام(ره) باز می‌گشت. با تفکر فلسفی غرب و آرا، و نظریات متفکران غربی نیز آشنایی داشت و با یقینی برآمده از نور حکمت، آن‌ها را نقد و بررسی می‌کرد. او شناخت مبانی فلسفی و سیر تاریخی فرهنگ و تمدن جدید را از لوازم مقابله با تهاجم فرهنگی می‌دانست چرا که این شناخت زمینه‌ی خروج از عالم غربی و غرب زده‌ی کنونی را فراهم می‌کند و به بسط و گسترش فرهنگ و تفکر الهی مدد می‌رساند. او بر این باور بود که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور انسان کاملی چون امام خمینی(ره) بشر وارد عهد تاریخی جدیدی شده است که آن را "عصر توبه‌ی بشریت" می‌نامید. عصری که به انقلاب جهانی امام عصر(عج) و ظهور "دولت پایدار حق" منتهی خواهد شد.

 

زندگی نامه شهید سهام خیام شهیدی از کربلای هویزه

 

شهید سهام خیام متولد 5/11/47 خطه های هویزه در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. او از همان اوان کودکی دختری باهوش و زرنگ بود و آثار اندیشه و فراست در سیمای معصومش حکایت از روح بلند او داشت. گشاده رویی و خوش خلقی، رعایت ادب و احترام از خصوصیات بارز این شهیده بزرگوار بود که 12 بهار از عمرش نگذشته بود. با سن و سال کمی که داشت نسبت به مسائل داخل و خارج کشور با مسئولیت برخورد می کرد. بسیار کنجکاو بود و این احساس مسئولیت آرام وجودش را گرفته بود و مملو از عشق و ایثار به وطنش بود. او به شهادت اشتیاق داشت و به آن رسید.

   سهام قبولی پنجم ابتدایی بود و در کلاس اول راهنمایی ثبت نام کرده بود؛ اما به دلیل جنگ تحمیلی و اشغال شهر هویزه نتوانست ادامه تحصیل بدهد و به مدرسه نرفت. او دانش آموزی درسخوان بود و هر ساله در خرداد ماه قبول می شد. اخلاق و رفتارش در خانه خیلی خوب بود و همه از او راضی بودند. در کارهای خانه به مادر کمک می کرد. او نماز می خواند و شبها برای مادر و خانواده اش زندگی ائمه (ع) و پیامبر (ص) را می گفت؛ تا اینکه قبل از شهادت در حالی که عراقی ها وارد شهر شده بودند مشاهده می کند نظامیان و اشغالگران، مشغول به یغما بردن وسایل یکی از ادارات هستند. او از این حرکت مزدوران خشمگین می شود و با کلماتی که بر زبان می راند به بعثیون حمله ور شده لب به اعتراض می گشاید که به دلیل کمی سن و سال این بار کمتر به او توجه میکنند و وقتی به خانه باز می گردد مادر از ظاهر او متوجه ناراحتی شهیده سهام خیام می شود و جویای علت آن، در پاسخ می گوید: عراقی ها وسایل اداره را می دزدند و من از این کار خیلی ناراحت هستم مثل اینکه دارند وسایل خانه ما را می دزدند.

 روز شهادت: صبح روز 14 مهر 1359:

   شهر هویزه شلوغ بود و حال و هوای دیگر داشت. مردم همه برای دفاع از وطن خودشان به پا خواسته بودند و بزرگ و کوچک، پیر و جوان، زن و مرد که از جمله آنان سهام بود با آن فطرت پاک و حس حق طلبانه اش که سر تا پای وجودش را فرا گرفته بود. آن روز مادر وضعیت شهر را نا امن دید؛ لذا کودکان خود را به کناری برد و خواست پنهان کند، همه در گوشه ای جمع شده و نشسته بودند. ولی تنها کسی که ننشت و آرام نبود سهام بود که 12 سال بیش نداشت. در آن لحظه سهام رو به مادر خود می کند و می گوید: اگر تمام درها را ببندی من امروز باید از منزل بیرون بروم و حتما باید دفاع کنم، مگر فقط مردان می توانند دفاع کنند من هم می توانم. من نیز از همین مردم هستم و باید دفاع کنم.

   دور از چشم مادر به این فکر افتاد که با تغییر لباس و ناشناس به هدف خود برسد. سهام پس از استحمام  و تعویض لباس و مرتب کردن خود، گویی که می داند لحظات آخر را سپری می کند و می خواهد به میهمانی با شکوهی برود بهترین راه و بهانه را که همان قطع شدن آب لوله کشی شهر بود انتخاب کرده و جهت شستن ظروف به طرف رودخانه حر کت می کند. در مسیری که طی می کرد درمانگاه هویزه قرار داشت. مادر با او برخورد می کند و به شهیده می گوید: برگرد تو بچه هستی و توانایی مقابله نداری ...  و سهام انگار که نه انگار چیزی می شنود. در این حالت  ظرف ها را به سرعت روی زمین می گذارد و دو انگشت دست خود را به نشانه پیروزی بالا می برد و دراین حالت می گوید: پیروزی و این کلمات را تکرار می کند. سپس از جلوی دیدگان ما دور می شود. به دشمن که رسید تنها کاری که می توانست انجام دهد شعار بر ضد نظامیان غاصب بود که در مقابل او قرار داشتند، او مرتب اظهار تنفر می کرد و از اسلام، شهر، حق مردم و کشورش دفاع می کرد. با این عمل  سهام و اصرار ورزیدنش دشمنان تصور کردند که او کودکی بیش نیست و نمی تواند کاری را از پیش ببرد. کمتر به او توجه می کردند تا اینکه این بار وی دامن خود را پر از سنگ ریزه می نماید و شروع به پرتاب سنگ به سوی اشغالگران عراقی می نماید. آنقدر این عمل را ادامه می دهد تا باعث بر افروختن خشم آن مزدوران می گردد و به قول شاهد این صحنه تحسین برانگیز، در مقابل چشمهای بهت زده اهالی، یکی از افراد نظامی ارتش بعث که به ستوه آمده بود و به سربازان خود گفت: این دختر از دیروز تا حالا ما را اذیت کرده است، او را  بزنید. در این حال گلوله ای از سوی  دشمن به سوی او که شجاعانه از دین و وطن دفاع می کرد شلیک شد و با تیر مستقیم قهرمانانه به شهادت رسید و دعوت حق را این چنین زیبا لبیک گفت، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

زندگینامه شهید همت

 

معلم فراری

به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای معلّی و زیارت قبر سالار شهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.

محمد ابراهیم درسایه محبت های پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت ‍سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق ‍العاده‍ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت.

هنگام فراغت از تحصیل به ویژه در تعطیلات تابستانی با كار و تلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می‍آورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای می‍كرد. او با شور و نشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید.

پدرش از دوران كودكی او چنین می‍ وید: « هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمی‍گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگی‍ها و مرارت‍ها را از وجودم پاك می‍كرد و اگر شبی او را نمی‍دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. »

اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث می‍شد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب ‍آسمانی قرآن را كاملاً فرا گیرد و برخی از سوره‍ه ای كوچك را نیز حفظ كند.دوران سربازی در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرك تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخت‍رین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشكر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.

ماه مبارك رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفكر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد كه آنها هم اگر سعی كنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، می‍توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشكر، وقتی كه از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل كنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی می‍كردند برایم گواراتر از این بود كه با چشمان خود ببینم كه چگونه این از خدا بیخبران فرمان می‍دهند تا حرمت مقدس‍ترین فریضه دینمان را بشكنیم و تكلیف الهی را زیرپا بگذاریم. »

امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفكر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از كتب ممنوعه (از نظر ساواك) دست یابد. مطالعه آن كتاب‍ها كه مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم می‍شد تأثیر عمیق و سازنده‍ای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش كمك شایانی كرد. مطالعه همان كتاب‍ها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد كه ابراهیم فعالیت های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز كند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد.

دوران معلمی

پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا كرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی می‍كرد تا در محیط مدرسه و كلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام (ره) و یارانش آشنا كند.

او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و كسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد كه چندین نوبت از طرف ساواك به او اخطار شود. لیكن روح بزرگ و بی‍باك او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندك تزلزلی پی می‍گرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ‍ای غفلت نمی‍ورزید.

با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد می‍كرد.

سخنرانی‍های پرشور و آتشین او علیه رژیم كه بدون مصلحت اندیشی انجام می‍شد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای كه او شهربه شهر می‍گشت تا از دستگیری در امان باشد. نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی كه درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت كرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سكنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عكس العمل نشان می‍دادند و ابراهیم احساس كرد كه برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد.

بعد از بازگشت به شهر خود در كشاندن مردم به خیابان‍ها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و كوشش خود را افزایش داد تا اینكه در یكی از راهپیمایی‍های پرشورمردمی، قطعنامه مهمی كه یكی از بندهای آن انحلال ساواك بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشكر معدوم «ناجی»، صادر گردید.

مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند كه این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس و قیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال می‍كرد تا اینكه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ره، به پیروزی رسید.

پس از انقلاب

پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم ودفاع از شهر و راه اندازی كمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله كسانی بود كه سپاه شهرضا را با كمك دوتن از برادران خود و سه تن ازدوستانش تشكیل داد.

درایت و نفوذ خانوادگی كه درشهر داشتند مكانی را بعنوان مقر سپاه دراختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر به آنجا منتقل كردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمندی‍ها را رفع كردند.

به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند. هنگامی كه مجموعه سپاه سازمان پیدا كرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت.

به همت این شهید بزرگوار و فعالیت‍های شبانه روزی برادران پاسدار در سال 58، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا كه به آزار واذیت مردم می‍پرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچی پاكسازی گردید.

از كارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیت‍های فرهنگی، تبلیغی منطقه بود كه در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تأثیر بسزایی داشت.

اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گران‍بهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و كنارك (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت كرد و به فعالیت‍های گسترده فرهنگی پرداخت.

در كردستان

شهید همت در خرداد سال 1359 به منطقه كردستان كه بخش‍هایی از آن در چنگال گروهك‍های مزدور گرفتار شده بود، اعزام گردید. ایشان با توكل به خدا و عزمی راسخ مبارزه بی امان و همه جانبه‍ای را علیه عوامل استكبار جهانی و گروهك های خودفروخته در كردستان شروع كرد و هر روز عرصه را برآنها تنگ تر نمود. از طرفی در جهت جذب مردم محروم كُرد و رفع مشكلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان می داد تا جایی كه هنگام ترك آنجا، مردم منطقه گریه می‍كردند و حتی تحصن نموده و نمی‍خواستند از این بزرگوار جدا شوند.

رشادت های او دربرخورد با گروهك های یاغی قابل تحسین و ستایش است. براساس آماری كه از یادداشت‍ های آن شهید به‍دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا دی‍ماه 60 (بافرماندهی مدبرانه او) عملیات موفق در خصوص پاكسازی روستاها از وجود اشرار، آزادسازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است.

گوشه ای از خاطرات كردستان به قلم همت « در هفدهم مهرماه 1360 با عنایت خدای منان و همكاری بی‍دریغ سپاه نیرومند مریوان، پاكسازی منطقه «اورمان» با هفت روستای محروم آن به ‍انجام رساند و به خواست خدا و امدادهای غیبی، «حزب رزگاری» به كلی از بین رفت. حدود 300 تن از خودباختگان سیه‍بخت، تسلیم قوای اسلام گردیدند. یكصد تن به هلاكت رسیدند و بیش از 600 قبضه اسلحه به دست سپاهیان توانمند اسلام افتاد.

پاسداران رشید با همت ومردانگی به زدودن ناپاكان مزاحم از منطقه نوسود و پاوه پرداختند و كار این پاكسازی و زدودن جنایتكاران پست، تا مرز عراق ادامه یافت.

این پیروزی و دشمن سوزی، در عملیات بزرگ و بالنده محمّدرسول الله و با رمز «لااله الا الله» به دست آمد.

در مبارزات بی امان یك ساله، 362 نفر از فریب خوردگان « دمكرات، كومله، فدایی و رزگاری» با همه سلاح‍های مخرب و آتشین خود تسلیم سپاه پاوه شدند و امان نامه دریافت نمودند.

همزمان با تسلیم شدن آنان، 44 سرباز و درجه دار عراقی نیز به آغوش پرمهر اسلام پناهنده شده و به تهران انتقال یافتند.

منطقه پاوه و نوسود به جهنمی هستی سوز برای اشرار خدان شناس تبدیل گشت، قدرت وتحرك آن ناپاكان دیوسیرت رو به اضمحلال و نابودی گذاشت، بطوری كه تسلیم و فرار را تنها راه نجات خود یافتند. در اندك مدتی آن منطقه آشو ب خیز و ناامن كه میدان تك‍تازی اشرار شده بود به یك سرزمین امن تبدیل گردید. » جنگ شروع می شود.

پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید همت به صحنه كارزار وارد شد و درطی سالیان حضور در جبهه های نبرد، خدمات شایان توجهی برجای گذاشت و افتخارها آفرید.

او و سردار رشید اسلام، حاج احمد متوسلیان، به دستور فرماندهی محترم كل سپاه مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمدرسول الله (ص) را تشكیل دهند.

در عملیات سراسری فتح المبین، مسؤولیت قسمتی از كل عملیات به عهده این سردار دلاور بود. موفقیت عملیات درمنطقه كوهستانی «شاوریه» مرهون ایثار و تلاش این سردار بزرگ و همرزمان اوست.شهید همت در عملیات پیروزمند بیت المقدس در سمت معاونت تیپ محمدرسول الله (ص) فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شكستن محاصره جاده شلمچه ـ خرمشهر انجام داد و به حق می‍توان گفت كه او یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشته ‍اند و با اینكه منطقه عملیاتی دشت بود، شهید حاج همت با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی فرماندهی كرد.

در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان كه مورد هجوم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته بود راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت و درمحور جنگ وجهاد قرارگرفت.

با شروع عملیات رمضان در تاریخ 23/4/1361 درمنطقه «شرق بصره» فرماندهی تیپ 27 حضرت رسول اكرم (ص) را برعهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشكر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهی انجام وظیفه نمود. پس از آن در عملیات مسلم بن‍ عقیل و محرم ـ كه او فرمانده قرارگاه ظفر بود ـ سلحشورانه با دشمن زبون جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی بود كه شهیدحاج همت، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را كه شامل لشكر 27 حضرت محمدرسول الله (ص) ، لشكر 31 عاشورا، لشكر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا (ع) بود، برعهده گرفت.

سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشكر 27 تحت فرماندهی ایشان در عملیات والفجر 4 و تصرف ارتفاعات كانی‍مانگا در آن مقاطع از خاطره ها محو نمی‍شود.

صلابت، اقتدار و استقامت فراموش نشدنی این شهید والامقام و رزمندگان لشكر محمدرسول‍الله (ص) در جریان عملیات خیبر درمنطقه طلائیه و تصرف جزایرمجنون و حفظ آن با وجود پاتك های شدید دشمن، از افتخارات تاریخ جنگ محسوب می‍گردد.

مقاومت و پایداری آنان در این جزایر به قدری تحسین برانگیز بود كه حتی فرمانده سپاه سوم عراق در یكی از اظهاراتش گفته بود :

« ... ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران شدید نمودیم كه از جزایر مجنون جز تلی خاكستر چیز دیگری باقی نیست! »

اما شهید همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بی‍خوابی‍های مكرر همچنان به ادای تكلیف و اجرای فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی برحفظ‍جزایر می اندیشید و خطاب به برادران بسیجی می‍گفت :

« برادران، امروز مسأله ما، مسأله اسلام و حفظ و حراست از حریم قرآن است. بدون تردید یا همه باید پرچم سرخ عاشورایی حسین (ع) را به دوش كشیم و قداست مكتبمان، مملكت و ناموسمان را پاسداری و حراست كنیم و با گوشت و خون به حفظ جزیره، همت نمائیم، یا اینكه پرچم ذلت و تسلیم را درمقابل دشمنان خدا بالا ببریم و این ننگ و بدبختی را به دامن مطهر اعتقادمان روا داریم، كه اطمینان دارم شما طالبان حریت و شرف هستید، نه ننگ و بدنامی. »همت مردی دیگر بود،او عارفی وارسته، ایثارگری سلحشور و اسوه ای برای دیگران بود كه جز خدا به چیز دیگری نمی اندیشید و به عشق رسیدن به هدف متعالی و كسب رضای خدا و حضرت احدیت، شب و روز تلاش می‍كرد و سخت ترین و مشكل ‍ترین مسؤولیت های نظامی را با كمال خوشرویی و اشتیاق و آرامش خ‍اطر می‍پذیرفت.

سردار رحیم صفوی درباره وی چنین می‍گوید :« او انسانی بود كه برای خدا كار می‍كرد و اخلاص در عمل از ویژگی‍های بارز اوست. ایشان یكی از افراد درجه اولی بود كه همیشه مأموریت های سنگین برعهده اش قرار داشت. حاج همت مثل مالك اشتر بود كه با خضوع و خشوعی كه درمقابل خدا و در برابر دلاورمردان بسیجی داشت، درمقابله با دشمن همچون شیری غرّان از مصادیق «اشداء علی الكفار، رحماء بینهم» بود. همت كسی بود كه برای این انقلاب همه چیز خودش را فدا كرد و از زندگیش گذشت. او واقعاً به امر ولایت اعتقاد كامل داشت و حاضر بود در این راه جان بدهد، كه عاقبت هم چنین كرد. همیشه سفارش می‍كرد كه دستورات را باید موبه مو اجرا كرد. وقتی دستوری هرچند خلاف نظرش به وی ابلاغ می‍شد، از آن دفاع می‍كرد. ابراهیم از زمان طفولیت، روحی لطیف،عبادی و نیایشگر داشت. »پدر بزرگوارش می‍گوید :« محمد ابراهیم از سن 10 سالگی تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشیب‍های سیاسی و نظامی، هرگز نمازش ترك نشد. روزی از یك سفر طولانی و خسته كننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر، شب فرا رسید. ابراهیم آن شب را با همه خستگی هایش تا پگاه، به نماز و نیایش ایستاد و وقتی مادرش او را به استراحت سفارش نمود، گفت: مادر! حال عجیبی داشتم. ای كاش به سراغم نمی ‍آمدی و آن حالت زیبای روحانی را از من نمی‍گرفتی.»این انسان پارسا تا آخرین لحظات حیات خود، دست از دعا ونیایش برنداشت. نماز اول وقت را برهمه چیز مقدم می‍شمرد و قرآن و توسل برنامه روزانه او بود. او به راستی همه چیزش را فدای انقلاب كرده بود. آن چیزی كه برای او مطرح نبود خواب وخوراك و استراحت بود. هر زمان كه برای دیدار خانواده‍اش به شهرضا می‍رفت، درآنجا لحظه ای از گره گشایی مشكلات و گرفتاری‍های مردم بازنمی‍ایستاد و دائماً در اندیشه انجام خدمتی به خلق الله بود.
شهید همت آنچنان با جبهه و جنگ عجین شده بود كه در طول حیات نظامی خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند كوچكتر خود را تنها یكبار در آغوش گرفته بود.

او بسان شمع می‍سوخت و چونان چشمه ساران درحال جوشش بود و یك آن از تحرك باز نمی‍ایستاد. روحیه ایثار و استقامت او شگفت انگیز بود. حتی جیره و سهمیه لباس خود را به دیگران می‍بخشید و با همان كم، قانع بود و درپاسخ كسانی كه می‍پرسیدند چرا لباس خود را كه به آن نیازمند بودی، بخشیدی؟ می‍گفت: « من پنج سال است كه یك اوركت دارم و هنوز قابل استفاده است! »

او فرماندهی مدیرو مدبّر بود. قدرت عجیبی درمدیریت داشت. آن هم یك مدیریت سالم در اداره كارها و نیروها. با وجود آنكه به مسائل عاطفی و نیز اصول مدیریت احترام می‍گذاشت و عمل می‍كرد، درعین حال هنگام فرماندهی قاطع بود. او نیروهای تحت امر خود را خوب توجیه می‍كرد و نظارت و پیگیری خوبی نیز داشت. كسی را كه در انجام دستورات كوتاهی می‍نمود بازخواست می‍كرد و كسی را كه خوب عمل می‍كرد تشویق می‍نمود.

بینش سیاسی بُعد دیگری از شخصیت والای او به شمار می‍رفت. به مسائل لبنان و فلسطین و سایر كشورهای اسلامی بسیار می‍اندیشید و آنچنان از اوضاع آنجا مطلع بود كه گویی سالیان درازی در آن سامان با دشمنان خدا و رسول درستیز بوده است. او با وجود مشغله فراوان از مطالعه غافل نبود و نسبت به مسائل سیاسی روز شناخت وسیعی داشت.

از ویژگی‍های اخلاقی شهید همت برخورد دوستانه او با بسیحیان جان بركف بود. به بسیجیان عشق می‍ورزید و همواره در سخنانش از این مجاهدان مخلص تمجید و قدرشناسی می‍كرد. « من خاك پای بسیجی‍ها هم نمی‍شوم. ای كاش من یك بسیجی بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمی‍شدم.»
وقتی درسنگرهای نبرد، غذای گرم برای شهید همت می‍آوردند سؤال می‍كرد : آیا نیروهای خط مقدّم و دیگر اعضای همرزم مان در سنگرها همین غذا را می‍خورند یا خیر؟ و تا مطمئن نمی‍شد دست به غذا نمی‍زد.

شهید همت همواره برای رعایت حقوق بسیجیان به مسؤلان امر تأكید و توصیه داشت. او كه از روحیه ایثار واستقامت كم‍ نظیری برخوردار بود، با برخوردها و صفات اخلاقی‍اش در واقع معلمی نمونه و سرمشقی خوب برای پاسداران و بسیجیان بود و خود به آنچه می‍گفت، عمل می‍كرد. عشق وعلاقه نیروها به او نیز از همین راز سرچشمه می‍گرفت. برای شهید همت مطرح نبود كه چكاره است، فرمانده است یا نه. همت یك رزمنده بود، همت هم مرد جنگ بود و هم معلمی وارسته.

 

نحوه شهادت

شهید همت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته بود: «باید مقاومت كرده و مانع از با زپس گیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه این‍جا شهید می‍شویم ویا جزیره مجنون را نگه می‍داریم.» رزمندگان لشكر نیز با تمام توان دربرابر دشمن مردانه ایستادگی كردند. حاجی جلو رفته بود تا وضع جبهه توحید را از نزدیك بررسی كند، كه گلوله توپ در نزدیكی اش اصابت می‍كند و این سردار دلاور به همراه معاونش، شهید اكبر زجاجی، دعوت حق را لبیك گفتند و سرانجام در 24 اسفند سال 62 در عملیات خیبر به لقاء خداوند شتافتند.

 

خاطراتی از شهید همت

هر وقت با او از ازدواج صحبت می‌كردیم لبخند می‌زد و می‌گفت‌: «من همسری می‌خواهم كه تا پشت كوه های لبنان با من باشد چون بعد از جنگ تازه نوبت آزادسازی قدس است‌.» فكر می‌كردیم شوخی می‌كند اما آینده ثابت كرد كه او واقعا چنین می‌خواست‌. در دیماه سال هزار و سیصد و شصت ابراهیم ازدواج كرد‌. همسر او شیرزنی بود از تبار زینبیان‌. زندگی ساده و پر مشقت آنان تنها دو سال و دو ماه به طول انجامید از زبان این بانوی استوار شنیدم كه می‌گفت‌:

عشق در دانه است و من غواص و دریا میكده سر فرو بردم در اینجا تا كجا سر بر كنم

عاشقان را گر در آتش می‌پسندد لطف دوست تنگ چشمم گر نظر در چشمه كوثر كنم.بعد از جاری شدن خطبه عقد به مزار شهدای شهر رفتیم و زیارتی كردیم و بعد راهی سفر شدیم‌. مدتی در پاوه زندگی كردیم و بعد هم بدلیل احساس نیاز به نیروهای رزمنده به جبهه‌های جنوب رفتیم من در دزفول ساكن شدم‌. پس از مدت زیادی گشتن اطاقی برای سكونت پیدا كردیم كه محل نگهداری مرغ و جوجه بود‌. تمیز كردن اطاق مدت زیادی طول كشید و بسیار سخت انجام شد‌. فرش و موكت نداشتیم كف اطاق را با دو پتوی سربازی پوشاندم و ملحفه سفیدی را دو لایه كردم و به پشت پنجره آویختم‌. به بازار رفتم و یك قوری با دو استكان و دو بشقاب و دو كاسه خریدم‌. تازه پس از گذشت یك ماه سر و سامان می‌گرفتیم اما مشكل عقربها حل نمی‌شد‌. حدود بیست و پنج عقرب در خانه كشتم‌. بدلیل مشغله زیاد حاج ابراهیم اغلب نیمه‌های شب به خانه می‌آمد و سپیده‌دم از خانه خارج می‌شد‌. شاید در این دو سال ما یك ۲۴ ساعت بطور كامل در كنار هم نبودیم‌. این زندگی ساده كه تمام داراییش در صندوق عقب یك ماشین جای می‌گرفت همین قدر كوتاه بود‌.

سال ۱۳۵۹ بود تاخت و تاز عناصر تجزیه‌طلب و ضد انقلابیون كردستان را ناامن كرده بود ابراهیم دیگر طاقت ماندن نداشت بار سفر بست و رهسپار پاوه شد‌. در بدو ورود از سوی شهید ناصر كاظمی مسوول روابط عمومی سپاه پاوه شده و در كنار شهیدانی چون چمران‌، كاظمی‌، بروجردی و قاضی به مبارزات خود ادامه می‌داد‌. خلوص و صمیمیت آنان به حدی بود كه مردم كردستان آنها را از خود می‌دانستند و دوستی عمیقی در بین آنان ایجاد شده بود‌. ناصر كاظمی توفیق حضور یافت و به دیدن معبود شتافت‌. ابراهیم در پست فرماندهی عملیات‌ها به خدمت مشغول و پس از مدتی بدلیل لیاقت و كاردانی كه از خود نشان داد به فرماندهی سپاه پاوه برگزیده شد‌. از سال هزار و سیصد و پنجاه و نه تا سال هزار و سیصد و شصت‌، بیست و پنج عملیات موفقیت‌آمیز جهت پاكسازی روستاهای كردستان از ضد انقلاب انجام شد كه در طی این عملیاتها درگیری‌هایی نیز با دشمن بعثی بوقوع پیوست‌.

محمدابراهیم تحصیلات خود را در شهرضا و اصفهان تا فارغ التحصیلی از دانشسرای این شهر ادامه داد و در سال ۱۳۵۴ به سربازی اعزام شد‌. فرمانده لشكر او را مسوول آشپزخانه كرد‌. ماه مبارك رمضان از راه رسید‌. ابراهیم به بچه‌ها خبر داد كسانیكه روزه می‌گیرند می‌توانند برای گرفتن سحری به آشپزخانه بیایند‌. سرلشكر ناجی فرمانده گردان از این موضوع مطلع شد و او را بازداشت كرد‌. پس از اتمام بازداشت ابراهیم باز هم به كار خود ادامه داد‌. خبر رسید كه سرلشگر ناجی قرار است نیمه شب برای سركشی به آشپزخانه بیاید‌. ابراهیم فكری كرد و به دوستان خود گفت باید كاری كنیم كه تا آخر ماه رمضان نتواند مزاحمتی برای ما ایجاد كند‌. كف آشپز خانه را خوب شستند و یك حلب روغن روی آن خالی كردند‌. ساعتی بعد صدایی در آشپزخانه به گوش رسید، فرمانده چنان به زمین خورده بود كه تا آخر ماه رمضان در بیمارستان بستری شد‌. استخوان شكسته او تا مدتها عذابش می‌داد‌. معلم فراریدانش آموزان مدرسه در گوشی باهم صحبت می‌كنند.

بیشتر معلم‌ها به جای اینكه در دفتر بنشینند و چای بنوشند، در حیاط مدرسه قدم می‌زنند و با بچه‌ها صحبت می‌كنند. آنها این كار را از معلم تاریخ یاد گرفته‌اند. با این كار می‌خواهند جای خالی معلم تاریخ را پر كنند.

معلم تاریخ چند روزی است فراری شده. چند روز پیش بود كه رفت جلوی صف و با یك سخنرانی داغ و كوبنده، جنایت های شاه و خاندانش را افشاء كرد و قبل از اینكه مأمورهای ساواك وارد مدرسه شوند، فرار كرد.حالا سرلشكر ناجی برای دستگیری او جایزه تعیین كرده است.
یكی از بچه‌ها، در گوشی با ناظم صحبت می‌كند. رنگ ناظم از ترس و دلهره زرد می‌شود. درحالی‌كه دست و پایش را گم كرده، هول هولكی خودش را به دفتر می‌رساند. مدیر وقتی رنگ وروی او را می‌بیند، جا می‌خورد.

ـ چی شده، فاتحی؟

ناظم آب دهانش را قورت می‌دهد و جواب می‌دهد: « جناب ذاكری، بچه ها ... بچه ها ... »

ـ جان بكن، بگو ببینم چی شده؟

ـ جناب ذاكری، بچه ها می‌گویند باز هم معلم تاریخ ...

آقای مدیر تا اسم معلم تاریخ را می‌شنود، مثل برق گرفته‌ها از جا می‌پرد و وحشت‌زده می‌پرسد : « چی گفتی، معلم تاریخ؟! منظورت همت است؟»

ـ همت باز هم می‌خواهد اینجا سخنرانی كند.

ـ ببند آن دهنت را. با این حرف‍ها می‌خواهی كار دستمان بدهی؟ همت فراری است، می‌فهمی؟ او جرأت نمی‌كند پایش را تو این مدرسه بگذارد.

ـ جناب ذاكری، بچه ها با گوش‌های خودشان از دهن معلم ها شنیده‌اند. من هم با گوش‍های خودم از بچه‌ها شنیده‌ام.

آقای مدیر كه هول كرده، می گوید : « حالا كی قرار است، همچین غلطی بكند؟»

ـ همین حالا!

ـ آخر الان كه همت اینجا نیست!

ـ هرجا باشد، سر ساعت مثل جن خودش را می‌رساند. بچه ها با معلم ها قرار گذاشته‌اند وقتی زنگ را می‌زنیم بجای اینكه به كلاس بروند، تو حیاط مدرسه صف بكشند برای شنیدن سخنرانی او.

ـ بچه‌ها و معلم‌ها غلط كرده‌اند. تو هم نمی‌خواهد زنگ را بزنی. برو پشت بلندگو، بچه‌ها را كلاس به كلاس بفرست. هر معلم كه سر كلاس نرفت، سه روز غیبت رد كن. می‌روم به سرلشكر زنگ بزنم. دلم گواهی می‌دهد امروز جایزه خوبی به من و تو می‌رسد!ناظم با خوشحالی به طرف بلندگو می‌رود.از بلندگو، اسم كلاس‌ها خوانده می‌شود. بچه‌ها به جای رفتن كلاس، سرصف می‌ایستند. لحظاتی بعد، بیشتر كلاس‌ها در حیاط مدرسه صف می‌كشند.

آقای مدیر میكروفون را از ناظم می‌گیرد و شروع می‌كند به داد و هوار و خط و نشان كشیدن. بعضی از معلم‌ها ترسیده‌اند و به كلاس می‌روند. بعضی بچه‌ها هم به دنبال آنها راه می‌افتند. در همان لحظه، در مدرسه باز می‌شود. همت وارد می‌شود. همه صلوات می‌فرستند.

همت لبخندزنان جلوی صف می‌رود و با معلم‌ها و دانش‌آموزان احوال‍پرسی می‌كند. لحظه‌ای بعد با صدای بلند شروع می‌كند به سخنرانی.خبر به سرلشكر ناجی می‌رسد. او ، هم خوشحال است و هم عصبانی. خوشحال از اینكه سرانجام آقای همت را به چنگ خواهد انداخت و عصبانی از اینكه چرا او باز هم موفق به سخنرانی شده!ماشین‍های نظامی برای حركت آماده می‌شوند. راننده سرلشكر، در ماشین را باز می‌كند و با احترام تعارف می‌كند. سگ پشمالوی سرلشكر به داخل ماشین می‍پرد. سرلشكر در حالی كه هفت تیرش را زیر پالتویش جاسازی می‍كند سوار می‍شود. راننده ، در را می‍بندد. پشت فرمان می‍نشیند و با سرعت حركت می‍كند. ماشین های نظامی به دنبال ماشین سرلشكر راه می‍افتند.وقتی ماشین ها به مدرسه می‍رسند، صدای سخنرانی همت شنیده می‍شود. سرلشكر از خوشحالی نمی‍تواند جلوی خنده‍اش را بگیرد. ازماشین پیاده می‍شود، هفت تیرش را می‍كشد و به مأمورها اشاره می‍كند تا مدرسه را محاصره كنند.

عرق سر و روی همت را گرفته. همه با اشتیاق به حرف‍های او گوش می‍دهند.مدیر با اضطراب و پریشانی در دفتر مدرسه قدم می‍زند و به زمین وزمان فحش می‍دهد. در همان لحظه صدای پارس سگی او را به خود می‍آورد. سگ پشمالوی سرلشكر دوان‍دوان وارد مدرسه می‍شود.

همت با دیدن سگ متوجه اوضاع می‍شود اما به روی خودش نمی‍آورد. لحظاتی بعد، سرلشكر با دو مأمورمسلح وارد مدرسه می‍شود.

مدیر و ناظم، در حالی‍كه به نشانه احترام دولا و راست می‍شوند، نفس ‍زنان خودشان را به سرلشكر می‍رسانند و دست او را می‍بوسند. سرلشكر بدون اعتناء، درحالی كه به همت نگاه می‍كند، نیشخند می‍زند.

بعضی از معلم‍ها، اطراف همت را خالی می‍كنند و آهسته از مدرسه خارج می‍شوند. با خروج معلم ها، دانش ‍آموزان هم یكی یكی فرار می‍كنند.

لحظه‍ای بعد، همت می ‍ماند و مأمورهایی كه او را دوره كرده اند. سرلشكر از خوشحالی قهقه ای می‍زند و می‍گوید : « موش به تله افتاد. زود دستبند بزنید، به افراد بگویید سوار بشوند، راه می‍افتیم. »

همت به هرطرف نگاه می‍كند، یك مأمور می‍بیند. راه فراری نمی‍یابد. یكی از مأمورها، دستهای او را بالا می‍آورد. دیگری به هردو دستش دستبند می‍زند.

همت می‍نشیند و به دور از چشم مأمورها، انگشتش را در حلقومش فرو برده، عق می‍زند. یكی از مأمورها می‍گوید: « چی شده؟ »

دیگری می‍گوید: « حالش خراب شده. »

سرلشكر می‍گوید: « غلط كرده پدرسوخته. خودش را زده به موش مردگی. گولش را نخورید ... بیندازیدش تو ماشین، زودتر راه بیفتیم. »همت باز هم عق می‍زند و استفراغ می‍كند. مأمورها خودشان را از اطراف او كنار می‍كشند. سرلشكر درحالی‍كه جلوی بینی و دهانش را گرفته، قیافه‍اش را در هم می‍كشد و كنار می‍كشد. با عصبانیت یك لگد به شكم سگ می‍زند و فریاد می‍كشد: « این پدرسوخته را ببریدش دستشویی، دست وصورت كثیفش را بشوید، زودتر راه بیفتیم. تند باشید. »پیش ‍از آنكه كسی همت را به طرف دستشویی ببرد، او خود به طرف دستشویی راه می‍افتد. وقتی وارد دستشویی می‍شود، در را از پشت قفل می‍كند. دو مأمور مسلح جلوی در به انتظار می‍ایستند.از داخل دستشویی، صدای شرشر آب و عق ‍زدن همت شنیده می‍شود. مأمورها به حالتی چندش‍آور قیافه هایشان را در هم می‍كشند.

لحظات از پی هم می‍گذرد. صدای عق زدن همت دیگر شنیده نمی‍شود. تنها صدای شرشر آب، سكوت را می‍شكند. سرلشكر در راهرو قدم می‍زند و به ساعتش نگاه می‍كند. او كه حسابی كلافه شده، به مأمورها می‍گوید: « رفت دست وصورتش را بشوید یا دوش بگیرد ؟ بروید تو ببینید چه غلطی می‍كند. »

یكی ازمأمورها، دستگیره در را می فشارد، اما در باز نمی‍شود.

ـ در قفل است قربان!

ـ غلط كرده، قفلش كرده. بگو زود بازش كند تا دستشویی را روی سرش خراب نكرده‍ایم.

مأمورها همت را با داد و فریاد تهدید می‍كنند، اما صدایی شنیده نمی‍شود. سرلشكر دستور می‍دهد در را بشكنند. مأمورها هجوم می‍آورند، با مشت و لگد به در می‍كوبند و آن را می‍شكنند. دستشویی خالی است، شیر آب باز است و پنجره دستشویی نیز ! سرلشكر وقتی این صحنه را می‍بیند، مثل دیوانه ها به اطرافیانش حمله می‍كند. مدیر و ناظم كه هنوز به جایزه فكر می‍كنند، در زیر مشت و لگد سرلشكر نقش زمین می‍شوند.

 

شهید همت به روایت آوینی من هرگز اجازه نمی دهم که صدای حاج همت در درونم گم شود این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است.

وصیت نامه

به تاريخ ۱۳۵۹/۱۰/۱۹ شمسی ساعت ۱۰/۱۰ شب چند سطری وصيتنامه می نويسم .

هرشب ستاره ای را به زمين می کشند و باز اين آسمان غمزده غرق ستاره است.مادر جان ! می دانی تور را بسيار دوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهيدان داشت .

مادر ! جهل حاکم بر يک جامعه انسان ها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت مکمل اين جهلند و شايد قرن ها طول بکشد که انسانی از سلاله ی پاکان زاييده شوند و بتوانند رهبری يک جامعه ی سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را دردست گيرد و امام تبلور سلاله ی ادامه دهندگان راه امامت و شهامت وشهادت است.

مادر جان ! به خاطر داری که من برای يک اطلاعيه ی امام حاضر بودم بميرم؟

کلام او الهام بخش روح پر فتوح اسلام در سينه و وجود گنديده ی من بوده وهست .

اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهيد برايم دعا کنندتا شايد خدا من روسياه را در درگاه با عظمتش به عنوان يک شهيد بپذيرد .

مادر جان ! من متنفر بودم وهستم از انسان های سازشکار و بی تفاوت و متاسفانه جوانان که شناخته کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می گويند بسيارند .

ای کاش به خود می آمدند .

از طرف من به جوانان بگوييد چشم شهيدان و تبلور خونشان به شما دوخته است به پا خيزيد و اسلام را و خود را دريابيد .

نظير انقلاب اسلامی ما در هيچ کجا پيدا نمی شود نه شرقی نه غربی.

اسلامی که : اسلامی ... ای کاش ملت های تحت فشار مثلث ( زور و زر و تزوير ) به خود می آمدند و آنها نيز پوزه استکبار را بر خاک می ماليدند.

مادر جان ! جامعه ی ما انقلاب کرده و چندين سال طول می کشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسان ها بيرون برد ولی روشنفکران ما به اين انقلاب بسيار لطمه زدند زيرا نه آن را می شناختند و نه برايش زحمت و رنجی متحمل شده بودند. از هر طرف به اين نونهال آزاده ضربه زدند ولی خداوند مقتدر است .اگر هدايت نشدند مسلما مجازات خواهند شد .

پدر و مادر من ! من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خويشتن را گم و فراموش کنم .

علی وار زيستن و علی وار شهيد شدن حسين وار زيستن و حسين وار شهيد شدن را دوست دارم .

الگوی جاويد يک مومن از بند هوی و هوس رستن است و من اين الگو را نيز دوست داشتم .

شهدات در قاموس اسلام کاری ترين ضربات را بر پيکر ظلم و جور و شرک و الحاد می زند و خواهد زد و تاريخ اسلام اين را ثابت کرده است .

پدر ! ما فردا می رويم به جنگ با انسانها يی که چون کفار در صدر اسلام نمیدانند چرا و برای چه می جنگند جنگ با دموکرات يا در حقيقت آلت دست بعث بغدادعراق .

ببين ما به چه روزی افتاده ايم و استعمار چقدر جامعه ی ما را به لجن زار کشيده است ولی چاره ای نيست . اينها سد راه انقلاب اسلامی اند پس سد راه اسلام . بايد برداشته شوند تا راه تکامل طی شود .

مادر جان ! به خدا قسم اگر گريه کنی و به خاط من گريه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود . زينب وار زندگی کن و مرا نيز به خدا بسپار .

( اللهم ارزقنا توفيق الشهاده فی سبيلک )

اسلام دين مبارزه و جهاد است و در اين راه احتياج به ايمان و ايثار و استقامت است .

خواهران و برادرانم و همچنين پدرم ! مرا ببخشيد و از آنها می خواهم که راهم را ادامه دهند .

والسلام - محمد ابراهيم همت

ساعت ۱۵/۱۲ پاوه - اتاق تحقيقات سپاه

 

 

10نکته مفيد برای افزايش طول عمر ويندوز

ویندوزتان مرتب قفل (crash) می کند ؟ تا به حال چند بار رایانه خودتان را فرمت کرده اید یا ویندوز آن را درباره نصب کرده اید ؟ فکر می کنید عمر مفید هر ویندوز چقدر است , یک ماه یک سال یا ... ؟ این بار می خواهم نکاتی را درباره حفاظت از ویندوز بگوییم و این که چگونه از آن مراقبت کنیم تا طول عمر بیشتری داشته باشد .همواره سعی کنید حداقل نرم افزارها را روی رایانه خود نصب کنید . هرچه تعداد نرم افزارهای شما بیشتر باشد , دردسر ویندوزتان بیشتر است . هرگز از نرم افزارهای نسخه بتا (Beta Version) استفاده نکنید , نصب نرم افزارهای آزمایشی (Trial) نیز برای ویندوز دردسرساز است .

هنگام خرید رایانه هریک از قطعات سخت افزاری را با دقت انتخاب کنید . مارک های شناخته شده و معتبر قطعات می تواند شما را در این انتخاب یاری دهد . نامناسب بودن هریک از این سخت افزارها یا درایوهای مربوط به آنها می تواند به کارایی ویندوز شما صدمه بزند .

حتما یک دیسکت راه اندازی سیستم (Startup Disk) داشته باشید . این دیسکت که معمولا هنگام نصب ویندوز شناخته می شود , زمانی که ویندوز دچار اشکال شده و سیستم نمی تواند از طریق دیسک سخت بالا بیاید شما را یاری می کند . اگر چنین دیسکتی ندارید همین امروز دست به کار شوید و پیش از بروز هر مشکلی یک عدد دیسکت Startup تهیه کنید . برای ساخت آن کافی است در پنجره Control Panel روی آیکن Add\Remove Programs کلیک کنید و پوشه Startup Disk را انتخاب کنید وآن گاه یک دیسکت خالی در درایو بگذارید و Creat Disk را برگزینید .

شرکت مایکروسافت هرازگاهی نسخه به روزآوری شده ویندوزهایش را در سایت خود قراردهد , www.microsoft.com . شما از این امکان استفاده کنید و ویندوز و کلیه نرم افزارهای خود را بروز کنید . اگر به اینترنت دسترسی دارید , این کار به سادگی و تنها با انتخاب Update Windows از گزینه Settings منوی Start صورت می گیرد البته در ویندوز 98 .

هر چند وقت یک بار رایانه خود را هارد تکانی کنید . هنگام کار با بسیاری از نرم افزارها فایل های موقتی (Temporary Files) روی دیسک سخت رایانه شما ایجاد می شود که معمولا باید پس از خروج از نرم افزار مزبور پاک شوند , اما گاهی به دلایل مختلف این فایل های اضافی و غیرمفید روی دیسک سخت باقی می مانند و بتدریج فضای آزاد آن و کارایی ویندوز را کاهش می دهند . این فایل ها معمولا در فهرست های Windows temp یا temp ایجاد می کند و پسوند آنها tmp یا bak است .

اگر از اینترنت استفاده می کنید حتما گاه به فهرست Windows Temporary Internet Files سربزنید و فایل های موجود در آن را پاک کنید .اگر نرم افزارهای روی رایانه خود دارید که استفاده نمی کنید , آن را Unistall کنید . در پاک کردن نرم افزارها , سعی کنید کلیه ردپای آن نرم افزار را از روی سیستم خود پاک کنید . هرگز آنها را مستقیما delete نکنید . برای پاک کردن آنها می توانید از قسمت Add/Remove Programs در Control Panel استفاده کنید . در ضمن برخی از نرم افزارها خودشان امکان Unistall کردن را گذاشته اند . برای این منظور کافی است به منوی Start , گزینه Programs بروید و در منوی باز شده نام نرم افزار را بیابید . اگر چنین امکانی تعبیه شده باشد , آن را مشاهده خواهید کرد .

ویندوز امکانات خاصی را برای جلوگیری از بروز مشکلات و یا افزایش کارآرایی دارد , امکاناتی چون Defrag : برای کنار هم قراردادن تکه های فایل های از هم گسسیخته و Scandisk : برای چک کردن دیسک سخت از نظر وجود سکتورهای خراب موجود در آن و ... هراز چند گاهی استفاده از این امکانات خالی از فایده نخواهد بود .
وجود نرم افزارهای ضد ویروس (Antivirus) و فعال بودن آنها از ویندوز شما در مقابل ویروس ها حفاظت می کند . اگر کاربر اینترنت هستید از نرم افزارهایی چون Firewall استفاده کنید . نرم افزارهای کاربردی سیستمی چون Norton Utility به عمر ویندوز کمک می کنند
.

پیش از خاموش کردن رایانه حتما ویندوز را Shutdown کنید . در غیر این صورت امکان صدمه دیدن ویندوز بسیار بالاست . حتی اگر سیستم شما قفل کرده (Hang or Crash) با گرفتن همزمان سه کلید Ctrl و Alt و Del و بستن (End Task) نرم افزار قفل شده و یا انتخاب گزینه Shutdown از پنجره ظاهر شده , ویندوز در بستن فایل هایش یاری کنید .

رجیستری ویندوز (Registry) ویندوز همانند قلب ویندوز آن است . اگر کاربر حرفه ای نیستید , هرگز به آن وارد نشوید و اگر کار با آن را می شناسید , حتما پیش از اعمال هرگونه تغییر , از آن نسخه پشتیبان (Back up) تهیه کنید .

 

xp آموزش نصب ويندوز

7

ابتدا بايد يك cd ويندوزxp داشته باشيد . دقت كنيد كه اين cd بايد bootable باشد. اگر ميخواهيد كه ويندوز فعلي را تبديل به ويندوز xp كنيد يا update كنيد نيازي به cd بوت نداريد. cd ويندوز را درون cd rom گذاشته و ويندوز اتوماتيك auto run خواهد شد.دقت كنيد كه اگر بخواهيد ويندوز فعلي خود را كه مثلا 98 ياme يا2000 ميباشد را update كنيد اطلاعات شما مثلا my document شما و برنامه هاي نصب شده شما حفظ خواهد شد.ولي اگر ويندوز شما ايراد دارد.بهتر است ان را از اول فرمت و نصب كنيد .

بعد از اين كه cd ويندوز را گذاشتيد. خود به خود مرحله نصب ويندوز شروع خواهد شد . روي گزينه install windows xp كليك كنيد.

در قسمت بعد از شما پرسيده ميشود كه ميخواهيد يك ويندوز جديد نصب كنيد يا ويندوز فعلي را update كنيد در صورتي كه در ويندوز فعلي شما ايرادي ندارد و ميخواهيد ان را تبديل به xp كنيد اين مرحله را رد كنيد و دست نزنيد زيرا به طور خودكار upgrade recommandedانتخاب شده است.ولي چنانچه قصد داريد ويندوز جديدي در درايوي ديگر نصب كنيد بايد new instalation را انتخاب كنيد.در اين صورت بعد از نصب كامل ويندوز xp هنگامي كه سيستم را روشن ميكنيد دو منو ظاهر شده و از شما پرسيده خواهد شد كه ميخواهيد وارد كدام ويندوز شويد.بدين ترتيب شما 2 ويندوز خواهيد داشت.

در مرحله بعد بايد سريال ويندوز را وارد كنيد اين سريال احتمالا در پشت كيس cd يا درون خود cd داخل فايلي به نام serial يا cd key يا readme نوشته شده.

در قسمت بعد روي دكمه advanced option كليك كرده و در پنجره جديد گزينه دوم را تيك بزنيد.اين براي اين است كه شما درايوي را كه ويندوز در ان ريخته شود را انتخاب كنيد.همچنين جهت تسريع كار ميتوانيد گزينه اول را تيك بزنيد تا تمامي فايلهاي ويندوز روي هارد ريخته شده و از انجا نصب شوند.بر روي ok كليك كنيد. در قسمت پايين ميتوانيد زبان خود را انتخاب كنيد ان را farsi‌انتخاب كنيد تا ابزار فارسي نصب شوند. حال بر روي next كليك كنيد.

در اين مرحله از شما سوال ميشود ميخواهيد نصب ويندوز رو از اينترنت به روز كنيد؟ چنانچه مايل باشيد ميتوانيد گزينه بالا را انتخاب كرده و next را بزنيد در اين صورت اخرين update ها از اينترنت دانلود خواهد شدولي با انتخاب گزينه پاييني بدون update وارد مرحله بعد مي شويد.به هر حال بعد از رد كردن اين قسمت فايلهاي ضروري اتوماتيك كپي يا دانلود خواهند شد و سيستم restart خواهد شد.

منتظر بمانيد تا ويندوز مراحل نصب را طي كند بعد از اين كه به متني كه حاوي توضيحات مايكروسافت و نوعي قرارداد با شما ميباشد رسيديد.روي F8 كليك كنيد تا تائيد شود.

در قسمت بعد چنانچه شما قبلا ويندوزي داشته باشيد از شما خواهد شد كه ميخواهيد روي همان ويندوز نصب شود يا انتخاب با شما باشد. با زدن دكمه R ميتوانيد روي همان ويندوز نصب كنيد و با زدن دكمهEsc انتخاب درايو ظاهر خواهد شد.پيشنهاد ما Esc‌ميباشد.

اگر Esc‌را زده باشيد اين قسمت يعني قسمت انتخاب درايو ظاهرمي شود. ميتوانيد درايو مورد نظر را انتخاب كنيد همچنين با زدن دكمه D‌ميتوانيد درايو را پاك كنيد تا بعدا تبديل به درايو جديد يا تبديل به دو يا چند درايو كنيد. بعد از اين كه D را بزنيد دوباره دكمه L‌رابزنيد حال درايو پاك شده.ميتوانيد درايو پاك شده را انتخاب و با زدن دكمهC‌ان را دوباره بسازيد.وقتي ان را ميسازيد ميتوانيد هجم ان را تايين كنيد .مثلا اگر ميخواهيد درايو را تبديل به دو درايو كنيد.بايد هجم فعلي را تبديل به 2 كرده و Enter كنيد.حال دو درايو جديد خواهيد داشت.البته براي عوض كردن يا تقسيم هجم درايو ميتوانيد از Partition Magic هم استفاده كنيد كه اموزش ان در بخش اموزش گذاشته شده.يا اين كه براي ساخت پارتيشن هاي خود بايد Fdisk ‌را بلد باشيد كه ان هم در قسمت اموزش ياد داده شده است. به حر حال با انتخاب درايو مورد نظر خود ميتوانيد وارد قسمت بعد شويد.

در اينجا ميتوانيد انتخاب كنيد كه فرمت درايو شما چه باشد FAT يا NTFS‌تفاوت اين دو را در قسمتهای بعدی می توانید ببينيد و انتخاب كنيد.بهتر است گزينه هايي كه جلوي ان كلمه Quick نوشته شده را انتخاب نكنيد زيرا فرمت كامل مناسب تر است. بعد از اين كه مراحل را رد كرديد ويندوز فرمت انتخابي شما را اغاز كرده و سپس فايلهاي مورد نياز را كپي ميكند. سپس سيستم restart خواهد شد.

بعد از شروع مجدد سيستم منتظر بمانيد تا مرحل نصب اتوماتيك پيش برود تا اينكه شما با پنجره اي مواجه خواهيد شد.در اينجا زبان خود را انتخاب ميكنيد .چنانچه در قسمت چهارم شما فارسي را انتخاب كرده ايد اين قسمت را دست نزنيد . فقط در قسمت details عربي را remove كنيد(البته اين كار بستگي به نوع كيبورد شما دارد ولي در اكثر كيبوردها با اين كار چند ايراد جزئي بر طرف خواهد شد به هر حال فارسي سازي ويندوز xp كامل نيست و ايراداتي در حروف ي پ ژ گ احتمالا خواهيد داشت براي فارسي كردن ويندوز ميتوانيد از يك فارسي ساز استفاده كنيد) رو دكمه ok زده و next‌كنيد.

از اينجا به بعد براي هر دو حالت نصب از روي ويندوز و نصب از boot مشترك ميباشد.

در اين جا نام خود و نام كمپاني يا شركت يا هرچه دوست داريد.مثلا home

در اينجا نام كامپيوتر خود را مينويسيد كه نامي به عنوان پيش فرض نوشته ميشود.در قسمت پايين ميتوانيد پسور مديريت كامپيوتر را وارد كنيد به اين ترتيب كسي نميتواند به جاي شما وارد شود زيرا شما مديريت كامپيوتر را داريد و ميتوانيد حتي براي استفاده كننده هاي ديگر هم قواعدي خواص تايين كنيد مثلا برادر كوچك شما نتواند فايلها را پاك كند.

اين قسمت براي تنظيمات اتصال به اينترنت است.روي منوي پايين روي اول زده و ايران را انتخاب كنيد.در قسمت What Area Code استان را ميزنيد مثلا براي تهران 021 در قسمت dial nomber چيزي ننويسيد.و در پايين هم نوع ارتباط تلفني خود تون يا پالس را انتخاب كنيد و next كنيد.

در اينجا ساعت محلي را انتخاب ميكنيد.جلوي time zone اگر در ايران هستيد GMT+03:30 Tehran را انتخاب كنيد.و بر روي next كليك ميكنيد .ويندوز نصب را ادامه داده و سر انجام به پايان ميرساند و سيستم restart خواهد شد.

بعد از شروع مجدد ويندوز از شما سوالاتي خواهد شد شما تمام گزينه هايي كه از شما ميخواهد ويندوز را توسط اينترنت رجيستر كنيد را كنسل كنيد(بايد گزينه هاي پايين را انتخاب كنيد) زيرا هنوز معلوم نيست مودم شما به درستي كار ميكند يا نه ؟

سپس در اخر از شما خواسته ميشود 5 user معرفي كنيد كه شما براي اولي نام خود را وارد كرده و finish را بزنيد.حال شما وارد ويندوز جديد شده ايد.

 

جستجوی حرفه ای تر با گوگل

روش هاي پايه :

گفتم اول اين نكته هاي كوچيك بگم تا بعدا گيج نشين كه اينا از كجا در امد

استفاده از دستور + : موقعي هست كه ما دنبال يه عبارت مي گرديم و مي خوايم

يه كلمه مورد نظر حتما وجود داشته باشه علامت + قبل كلمه ي مورد نظر قرار

مي گیرد

مثال : اينجا ما مي خوايم كلمه headway ‌ حتما وجود داشته باشه.

New +headway English course

استفاده از دستور - : موقعي كه ما دنبال عبارتي مي گرديم و نمي خوايم

يه كلمه مورد نظر وجود داشته باشد. علامت – قبل كلمه ي مورد نظر قرار مي گيرد

مثال: اينجا نمي خوايم كلمه demo و buy ‌ در جستجوي ما قرار بگيره

Download Microsoft Office 2003 –demobuy

استفاده از "" : موقعي كه ما دنبال عبارتي هستيم و مي خواهيم تمام عبارت

بدون جابجايي كلمه ها جستجو شود.عبارت مورد نظر بايد در داخل "" قرار بگيرد

مثال: اينجا مي خواهيم عبارت Microsoft office 2003 بدون جابجايي هيچ كلمش

جستجو شود.

Download "Microsoft office 2003" –demobuy

مي بينيد كه جستجوي ما كمي كامل تر شده

يه نكته اينكه گوگل به كوچيك و بزرگ بودن كلمه ها اهميت نميدهد

يعني اگر ما دو كلمه "book" و "BOOK" رو جدا جستجو كنيم نتيجه يكي است

استفاده از دستور OR يا | : موقعي كه ما بخوايم عبارتي رو سرچ كنيم و اين عبارت

با دو كلمه(يا عبارت) معاني جدا بده و ما يكي از ان دو تا رو بخوايم. حالا مثال رو ببينيد مي فهميد. اين دستور بين دو كلمه قرار مي گيرد

مثال:ما دنبال دو برنامه adobe photoshop يا corel draw هستيم و فرقي نمي كنه

كدوم گيرمون بياد.

Download ("adobe photoshop" OR "corel draw(" –demo –buy

يا

Download ("adobe photoshop" | "corel draw(" –demo –buy

خوب مي بينيد كه كمي داره پيچيده مي شه از پرانتز براي خوانايي بهتر استفاده شده و بهتره

شما هم در جستجو هاي خود استفاده كنيد

استفاده از دستور AND يا &: اين دستور براي اين استفاده مي شه كه موقعي كه شما

بخواي يه عبارت رو جستجو كني اين عبارت داراي دو كلمه و يا عبارت باشه

و ما هر دو رو بخوايم

مثال : اينجا ما دنبال دو نرم افرار adobe photoshop و adobe acrobot‌ هستيم

و مي خواهيم هر دو را با هم گير بياريم.(البته اين مثال براي اين كار زياد جالب نيست

فقط براي اينكه بفهميد اين مثال رو زدم) اين دستور بين دو كلمه قرار مي گيرد

Download ("adobe photoshop" AND "adobe acrobat") –demo –buy

يا

Download ("adobe photoshop" & "adobe acrobat") –demo –buy

يه نكته دستور AND‌ بطور پيش فرض بين كلمه ها قرار داره و نيازي به گزاشتنش

نيست.

استفاده ار دستور ~ : اين دستور براي موقعي كه ما دنبال يه عبارتي هستيم و در

عبارت كلمه اي وجود داره كه فكر مي كنيم اگه دنبال مترادفات آن هم بگرديم به

نتيجه مطلوب برسيد.اين دستور قبل كلمه ي مورد نظر قرار مي گيره

مثال : ما دنبال غذاهاي اسپانيايي هستيم و حالا يا اسمش دستور پختش و ...(مترادفات)

Spanish ~food

======================================

روشهاي پيشرفته تر :

استفاده از دستور inurl : موقعي كه ما بخوايم كلمه اي رو در آدرس يه سايت جستجو كنم

مثال : جستجوي كلمه book ‌ در آدرس صفحات اينترنتي

Inurl:book

استفاده از دستور intitle : موقعي كه ما بخواهيم كلمه اي رو در عنوان يه وبسايت بگرديم

مثال:جستجوي كلمه ي book ‌ در عنوان صفحات اينترنتي

Intitle:book

استفاده از دستور site : موقعي كه بخواهيم نتيجه جستجو رو محدود به يه سايت كنيم.

مثال1: ما عبارت visual basic رو محدود به سايت www.microsoft.com‌ مي كنيم

"visual basic" site:www.microsoft.com

مثال2:جستجوي كلمه ي hack محدود به حوزه هاي ir

Hack site:ir

در مثال دوم بجاي ir مي تونيد هر حوزه اي گزاشت

حوزه ها مي تونه اينا باشه com, org, ir, uk, ru….

استفاده از دستورfiletype : موقعي كه شما بدنبال يه فرمت خاص مثل txt , dic , pdf

و غيره هستيد مي تونيد از اين دستور استفاده كنيد

مثال :

"hacking guid" filetype:pdf

========================================

خوب اينم تموم شد حالا مي رسيم به قسمت مورد علاقه خودم يعني استفاده درست از اين

روشها براي رسيدن به هدف حالا براي اينكه بتونيد به هدفتون نزديكتر بشين چند تا متد

ميارم كه خيلي هم پر كاربردند.

========================================

متد اول: جستجو براي هر چيزي فقط بايد به جاي NAME كلمه مورد نظر رو بزاريد

"parent directory " NAME -html -htm -php -shtml -opendivx -md5 -md5sums

متد دوم : جستجو براي MP3

?intitle:index.of? mp3

مثال :

"intitle:index.of? "eminiem?

متد سوم : جستجو براي تمام نرم افراهاي يه شركت

مثال براي نرم افراهايي كه ميكروسافت توليد كرده با فرمت iso

inurl:microsoft filetype:iso

نكته :‌به جاي Microsoft مي تونيد هر شركتي رو بزاريد مثل adobe ‌ و غيره

نكته : به جاي iso هم مي تونيد فرمت دلخواه رو بزاريد مثل zip و غيره

متد چهارم : جستجو براي همه رقم كتابي در سايت

)pdf|.chm|.rar|.zip( )LiB|OReilly|Wiley|Prentice|Hack|Cisco|McGraw|Dumm. ies|eBook( site:www.megaupload.com

 

 

متد پنجم : جستجو همه رقم کتاب در سايت www.megaupload.com

(.pdf|.chm|.rar|.zip) (LiB|OReilly|Wiley|Prentice|Hack|Cisco|McGraw|Dumm. ies|eBook( site:www.megaupload.com

متد ششم : يه نوع ديگه جستجو براي كتاب

inurl: TheTitle +(rar|chm|zip|pdf|tgz)

نكته : من اينجا بشتر متد ها رو كتاب ذكر كردم و اين بستگي به فرمتي داره كه سرچ مي كنيد

يعني براي كتاب اين فرمتها رو استفاده كنيد pdf,chm,doc و براي برنامه هم اين فرمتها

Zip,iso,rar,tgz

متد هفتم : اينم چند روش براي جستجوي نرم افزار

name of object" download

"name of object download"

free "name of object" download

free "name of object download

متد هشتم : پيدا كردن سريال نامبر براي ويندوز xp‌ اين روش افيس و بعضي برنامه هاي

ديگه نيز جواب ميده

مثال:

"Windows XP Professional" 94FBR

متد نهم : جستجو براي هر چيز

parent directory" | "index of"(software or music or bokk or anything)

 

رابطه دختر و پسر؛ آری یا نه؟!

 

 

 

تا به حال به رابطه ي دختر و پسر فكر كرده ايد ؟ اساس اين دوستي ها را چه مي دانيد ؟ اصلاً چقدر به اين رابطه ها اعتقاد داريد ؟ آيا به فوايد و ضررهاي آن فكر كرده ايد ؟

 

 

پيشرفت تكنولوژي

امروزه با پيشرفت تكنولوژي راه هاي جديد تر و آسان تر براي دوستي هاي دختران و پسران ايجاد شده است كه اينترنت و به خصوص چت يكي از پيش پا افتاده ترين آنها مي باشد ، با استفاده از مسنجرها دختران و پسران در برقرار كردن اين روابط آسانتر عمل مي كنند و راحت تر با يكديگر طرح دوستي مي ريزند .

 

عشق به معناي واقعي

معمولاً‌ اساس اين گونه دوستي ها عشق به معناي واقعي نيست چرا كه عشق واژه اي است مقدس كه از زواياي مختلف و از اعماق وجود انسان سرچشمه مي گیرد در واقع اين عشق ، در حالي كه دوستي هاي دختران و پسران احساسات زود گذر است كه دختران و پسران آنرا به اشتباه عشق مي پندارند به مانند رگبار هاي بهاري مي ماند ، هوا لحظه اي آرام است ، اما چند لحظه بعد باراني شديد در حال باريدن است و چند لحظه بعدتر هوا صاف صاف است .

متأسفانه اين نوع دوستي مضرات فراواني دارد كه از جمله آنها مي توان به تخريب روحيه فرد ، شكست و ناكامي تخريب آينده ي رويايي و واقعي افراد ، خود كشي و سوء استفاده هاي جنسي اشاره كرد .

 

 

دختران زود تر عاشق مي شوند

بر طبق تجربه هاي كسب شده مي توان گفت كه دختران به علت احساساتي بودنشان زود تر از پسران عاشق مي شوند اما به دليل محدوديتي كه دارند نمي توانند پيش قدم شوند هر چند كه امروزه ديگر محدوديت هاي خانواده و جامعه كمتر شده و به اصطلاح خانواده ها امروزي شده اند و سدي كه ديروز وجود داشت ديگر به مانند گذشته آنچنان محكم نيست.

 

فقدان معنويت

به نظر مي رسد يكي از دلايلي كه باعث به وجود آمدن اين گونه دوستي هاي كاذب و خطرناك مي شود كمبود محبت باشد .مثلاً در خانواده اي كه هم پدر و هم مادر شاغل هستند مطمئناً نخواهد توانست خلأ محبت فرزندان را به طور كامل پر كنند در اين امر باعث مي شود تا فرزندان اين محبت را در جاي ديگري و از سوي كسان ديگري جستجو كنند .
از ديگر دلايل مي توان به فقدان معنويت در زندگي شخصي افراد اشاره كرد كه آنها را دچار افسردگي و تنهايي مي كند و شخص با تن در دادن به اين نوع دوستي ها سعي در جبران كمبود ها و خلأ هاي موجود در زندگي مادي و معنوي خود دارد.

 

چه كسي بيشترين ضربه را مي خورد

به نظر مي رسد در اين روابط دختران بيشترين ضربه را متحمل شوند چرا كه داراي احساسات قويتر و لطيف تري هستند و متأسفانه جامعه هم درصدد سركوب اين احساسات است و همواره دختران را متهم مي كند.اگر چه پسران كمتر از دختران عاشق و دلباخته اما زماني كه به قول خودشان عاشق مي شوند به هر طريق ممكن سعي در بدست آوردن طرف مقابلشان را دارند اما وقتي به آرزويشان مي رسند و با فرد مورد نظر ازدواج مي كنند بعد از مدتي از آن سرد و دلخسته مي شوند اما اگر در اين راه شكست بخورند و ناكام بمانند اين شكست و ناكامي براي آنان به نسبت دختران تلخ تر به نظر مي آيد و مقابله با آنان برايشان مشكل تر است .

 

آفتاب ، مهتاب نديده!

روانشناسان معتقدند دختران بيش از پسران به محبت ديدن و محبت كردن احتياج دارند و به همين دليل زودتر عكس العمل نشان مي دهند و اگر بتوانند از جاي ديگر اين كم محبتي را جبران نمايند راحت تر پسران با شكست و ناكامي كنار مي آيند . هر چند ممكن است آنرا فراموش نكنند و صدمات روحي بيشتري ببينند.

نكته جالبي كه در مورد اين گونه دوستي ها قابل توجه است اين كه بيشتر پسران كه با دختران مختلف ارتباط بر قرار مي كنند هر زمان كه صحبت از ازدواج به ميان مي آيد شخصي را براي زندگي در نظر دارند متين يا نجيب ! و به قول خودشان آفتاب مهتاب نديده! باشد چون فكر مي كنند دختراني كه به راحتي با آنان رابطه برقرار كرده اند ممكن است بعد از ازدواج نيز به همين راحتي با ديگران نيز ارتباط بر قرار كنند.

 

پسران براي تفريح؛ دختران براي ازدواج

به نظر مي رسد كه معمولاً پسران اين نوع دوستي ها را براي تفريح و گذران وقت و يا پز دادن و دختران براي ازدواج مي دانند و البته تعداد بسيار كمي از اين روابط به ازدواج می انجامد كه از اين موضوع دختران بيشتر متضرر مي شوند و آثار سوء آن تا مدتها زندگيشان را تحت تأثير قرار می دهد.

با اقداماتي ساده و به موقع و با فرهنگ سازي مي توان چنين روابطي را به رابطه هاي معقول و منطقي و مطابق با شرع و عرف جامعه اسلامي ايراني تبديل كرد تا جواناني شاداب و با طراوت و با آينده اي روشن داشته باشيم.

هر انساني آينده روشني دارد كه مي تواند با دستان خود آن را بسازد و يا آن را تباه كند مي توان عمري در آسايش زندگي كند و يا عمري در پشيماني و حسرت به سر برد . امام علي (ع) مي فرمايند : « فرصت ها به مانند ابر بهاري مي مانند» بياييد اين فرصت ها را به راحتي از دست ندهيم و آينده خود و ديگران را براي لذتي كه دوام چنداني ندارد تباه نكنيم .

 

منبع:سایت مشکان

 

زندگی نامه شهيد احمد متوسليان

 

تولد و كودكی

به سال 1332 ه.ش در خانواده‌اي مومن و مذهبي در يكي از محلات جنوب شهر تهران به دنيا آمد. دوران تحصيل ابتدايي خود را در دبستان اسلامي «مصطفوي» به پايان برد. ضمن تحصيل، به پدرش كه در بازار به شغل شيريني فروشي اشتغال داشت، كمك مي‌كرد. احمد در همان سالهاي نوجواني با شركت فعال در هياتهاي مذهبي و كلاسهاي قرآن در مساجد جنوب شهر، از ظلم و جنايات رژيم منحوس پهلوي آگاه شد و با سن و سال كمي كه داشت قدم به ميدان مبارزه با طاغوت گذاشت.

پس از پايان دوره ابتدايي، در هنرستان صنعتي، شبانه به تحصيل ادامه داد و در سال 1351 موفق به اخذ ديپلم گرديد. سپس به خدمت سربازي اعزام شد و در شيراز دوره تخصصي تانك را گذراند و پس از آن، به سرپل ذهاب اعزام شد.

فعاليت سياسي – مذهبي

او در دوران سربازي، فردي مذهبي و مومن بود و در بحثها، مخالفت خود را با رژيم ستمشاهي بيان مي‌كرد. پس از اتمام خدمت سربازي، در يك شركت تاسيساتي خصوصي استخدام شد و بعد از چند ماه، به خرم‌آباد منتقل گرديد و به فعاليتهاي سياسي تبليغي خود ادامه داد. تا اينكه پس از مدتها تعقيب و گريز، در سال 1354 توسط اكيپي از كميته مشترك ضدخرابكاري ساواك دستگير و روانه زندان شد و مدت پنج ماه را در زندان مخوف فلك‌الافلاك خرم‌آباد در سلولي انفرادي گذراند.

به روايت همرزمانش، با وجود تحمل شكنجه‌هاي جسمي و روحي فراوان، حسرت شنيدن يك آخ را هم بر دل سياه مزدوران ساواك گذاشت، تا اينكه او را به بند عمومي منتقل كردند و حدود نه ماه نيز در آنجا گذراند و با بالاگرفتن موج انقلاب اسلامي از زندان آزاد گرديد و به آغوش ملت بازگشت. پس از آزادي، در شروع قيامهاي خونين قم و تبريز در سال 1356، نقش رابط و هماهنگ كننده تظاهرات را در محلات جنوبي تهران عهده‌دار شد و رابطه‌اي تنگاتنگ با حركتهاي مكتبي محافل دانشجويي و روحانيت مبارز تهران داشت.

با شدت يافتن روند نهضت اسلامي و رويارويي مردم با مزدوران طاغوت، بارها تا پاي شهادت پيش رفت و در روزهاي 21 و 22 بهمن ماه 1357 تلاش و ايثار چشمگيري از خود نشان داد. با پيروزي معجزه آساي انقلاب اسلامي، مسئوليت تشكيل كميته انقلاب اسلامي محل خويش را عهده‌دار شد. پس از شكل گيري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به اين ارگان پيوست و دوشادوش ساير همرزمانش با حداقل امكانات موجود به سازماندهي نيروها همت گماشت.

مبارزه با ضدانقلاب در كردستان

پس از شروع غافله كردستان در اسفندماه سال 1357 به همراه 66 تن از همرزمانش داوطلبانه عازم بوكان شد و به دليل ابتكار عمل هوشيارانه و فرماندهي قاطع خود توانست كليه اشرار مسلح را متواري كند و منطقه را از لوث وجود ضدانقلابيون كه در راس آنها دمكراتها قرار داشتند، پاكسازي نمايد. او پس از تثبيت مواضع نيروهاي انقلاب در بوكان، به شهرهاي سقز و بانه رفت.

در ابتداي ورود به شهر بانه، به تلافي كمين ناجوانمردانه‌اي كه ضدانقلابيون به نيروهاي ستون ارتش زده بودند، طي يك عمليات دقيق ضدكمين خساراست سنگيني به آنان وارد آورد كه در اين نبرد، چهارصد اسير و دويست كشته از ضدانقلاب برجاي ماند.

پس از آن به همراه گروهي از رزمندگان از جمله معاون خود (شهيد محمد توسلي) براي فتح سننج راهي اين شهر شد. ستون تحت فرماندهي او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را در هم شكست و به همراه سرداران رشيدي چون محمد بروجردي و اصغر وصالي، سسندج را آزاد نمود و كمر تجزيه‌طلبان را شكست.

در زمستان سال 1358 به او ماموريت داده شد تا جاده پاوه – كرمانشاه را كه در تصرف ضدانقلاب بود، آزاد كند. عمليات با فرماندهي او و همكاري سپاه پاوه شروع و با موفقيت كامل به انجام رسيد و ايشان به همراه ساير برادران، وارد شهر پاوه شدند. پس از مدتي، با حكم شهيد بروجردي، به فرماندهي سپاه پاوه منصوب گرديد. در اين مدت، حاج احمد عمليات گوناگوني از جمله عمليات نجار در ارتفاعات نورياب، كه اكثر آنها با موفقيت همراه بود، طراحي و اجرا كرد.

حضور در لبنان

هنوز طعم شيرين فتح خرمشهر را در ذائقه‌اش احساس مي‌كرد كه خبر تلخ تهاجم ارتش صهيونيستي به خاك لبنان را شنيد. او در اواخر خرداد سال 1361 طي ماموريتي به همراه يك هيات عالي‌رتبه ديپلماتيك از مسئولين سياسي – نظامي كشورمان راهي سوريه شد تا راههاي مساعدت به مردم مظلوم و بي‌دفاع لبنان را بررسي نمايد.

ويژگيهاي اخلاقي

 

آگاهي و شناخت بالاي ايشان در مسائل سياسي – اجتماعي از جمله خصوصيات بارز اين سردار بزرگوار بود. در تدبير و تصميم‌گيريهايش دقت‌نظر داشت. ضمن قاطعيت در كار، بر دلها فرماندهي مي‌كرد و همواره در بطن مشكلات حضور داشت. به همين دليل، در سخت‌ترين شرايط،‌كسي او را تنها نمي‌گذاشت. امكاناتي را بيشتر از نيروهاي تحت امر خود، به خدمت نمي‌گرفت. به رغم برخورد قاطعانه در امر فرماندهي،‌ از عاطفه بالايي برخوردار بود. علاوه بر فرماندهي، در كارهاي جمعي مانند ساختن سنگر، نظافت محيط، شستن ظروف و ... با پرسنل تحت امر همراهي مي‌كرد. علاقه به مطالعه و بحث پيرامون اخبار و رويدادها، از خصوصيات ديگر او بود. در مواقع مقتضي در جمع صميمي همرزمانش پيرامون مسائل اعتقادي بحث مي‌نمود.

حاج احمد نسبت به شهدا و خانواده‌هاي محترمشان احترام خاصي قايل بود و در هر فرصتي به مزار شهدا مي‌رفت و براي رسيدگي به معضلات و حوائج خانواده‌هاي اين عزيزان تلاش مي‌كرد و در غم فراق همرزمانش مي‌سوخت. نقل مي‌كنند:
هنگامي كه بر مزار شهيد جهان‌آرا حاضر مي‌شد، آن‌چنان از خود بي‌خود مي‌شد كه تا ساعتها بي‌وقفه اشك مي‌ريخت و با روح بلند او نجوامي‌كرد.

برادر ديگري نقل مي‌كند:

شبي در جوار مرقد مطهر حضرت زينب(س) تا صبح به گريه و نماز مشغول بود. حوالي سحر به سيمايي بشاش و لبي خندان به سوي همسفرانش آمد و در پاسخ به سئوال دوستانش كه خوشحالي او را جويا شده بودند، گفته بود: از سر شب داشتم در فراق برادران شهيدم، مخصوصاً شهيد محمد توسلي اشك مي‌ريختم. به عمه سادات متوسل شدم، تا بلكه ايشان در كارم عنايتي فرمايند. چند لحظه پيش ناگهان ديدم يك پيرمرد نوراني با محاسني سفيد و لباس بسيجي بر تن، كنارم آمد و ايستاد و گفت: پسرم! بي‌تابي نكن، لحظه اجابت دعايت نزديك شده است.

 

نحوه اسارت

 

در چهاردهم تير سال 1361، اتومبيل هيات نمايندگي ديپلماتيك كشورمان حين ورود به شهر بيروت و در هنگام عبور از پست ايست و بازرسي،‌مزدوران حزب فالانژ اتومبيل را متوقف و چهار سرنشين خودرو مزبور به رغم مصونيت ديپلماتيك – توسط آدم‌ربايان دست‌نشانده رژيم تروريستي تل‌آويو گروگان گرفته شده و پس از شكنجه و بازجويي، به نظاميان اسرائيلي تحويل گرديدند،‌كه از سرنوشت آنان تاكنون اطلاعي در دست نيست. درحالي كه همرزمان آن مهاجر الي‌الله، مشتاقانه چشم به راه هستند تا خبري از او و همرزمانش برسد.

شهید حسن باقری

 

  شناسنامه شهید

 نام: حسن(غلامحسین)

نام خانوادگی: باقری(افشردی)

تاریخ تولد: 25/12/1334

تاریخ شهادت: 9/11/1361

سن شهادت: 27 سالگی

محل شهادت: فکه جنوبی

آخرین سمت: جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه پاسداران

 تولد و كودكي                                                             

به روز سوم شعبان 1375 ه.ق مطابق با 25 اسفند سال 1334 ه.ش در خانواده‌اي مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت (ع) در حوالي ميدان خراسان تهران چشم به جهان گشود. والدينش به عشق و محبت ابا عبدالله‌ الحسين (ع) و از باب تيمن و تبرك، نام «غلامحسين» را بر او نهادند و به دنبال آن در سن دو سالگي در سفر كربلا او راه همراه خود بردند.

پدرش كه در تربيت وي، جديت زيادي داشت از همان طفوليت او را با خود به مسجد و هيات و مراسم عزاداري سرور شهيدان مي‌برد. اين حضور معنوي باعث شد كه او در آن ايام عضو فعال و موثر هيات نوباوگان محبان ‌الحسين (ع) گردد.

غلامحسين دوره دبستان را در مدرسه مترجم ‌الدوله و دوره متوسطه را در دبيرستان مروي تهران به پايان رساند.

 

فعالیت های قبل از انقلاب

 

 شهيد باقري همزمان با تحصيل، در كلاسهاي حديث و مباحث مربوط به حضرت صاحب‌ الزمان (عج) كه در مسجد صدريه داير مي‌گرديد، شركت مي‌كرد. از كلاس سوم دبيرستان فعاليت فرهنگي خود را با ايجاد كتابخانه در اين مسجد، به همراه تني چند از همفكرانش شروع كرد و در راستاي كسب آگاهيها و رشد فكري خويش، ضمن مطالعه و تحقيق پيرامون مباحث مذهبي، جلسات سخنراني را در جمع دوستانش برگزار مي‌نمود.

در سال 1354 پس از اخذ ديپلم رياضي، در رشته دامپروري دانشكده كشاورزي شهر اروميه تحصيلات عالي خود را آغاز كرد. در اين ايام علاوه بر مطالعه منظم و انسجام يافته در زمينه مسائل اسلامي، با سخنراني در جمع دانشجويان و برقراري كلاسهايي در زمينه اصول عقايد براي دانش‌آموزان مدارس، فعاليت مذهبي خود را دنبال مي كرد و بارها با بعضي از اساتيد غربزده كه فرهنگ اسلامي را انكار و مظاهر منحط غربي را ترويج مي‌نمودند، به بحث مي‌نشست و ماهيت آن فرهنگ و عوامل غربزده را افشا مي‌كرد. از اين رو، وي به عنوان يك عنصر مذهبي و فعال حساسيت مسئولان و گارد دانشگاه را برانگيخته بود، كه در نهايت به دليل اين فعاليتها پس از يك سال و نيم تحصيل، از دانشگاه اخراج گرديد.

در اين ايام در جواب يكي از نزديكانش كه به او گفته بود: تو يك سال و نيم از عمرت را بي‌خود تلف كردي. پاسخ مي‌دهد: من وظيفه‌ام را انجام دادم و اگر به دانشكده رفتم براي كسب مدرك نبود، بلكه براي رشد خودم بود و مي‌خواستم كه ديگران را هم به صحنه بياورم.

شهيد باقري در اسفندماه سال 1356 به خدمت سربازي اعزام شد و پس از طي دوره آموزشي در پادگان جلديان نقده به ايلام منتقل گرديد.

در دوره كوتاه خدمت سربازي با توجه به آشنايي كه با مسائل اسلامي داشت به ارشاد و هدايت فكري سربازان پرداخت و همزمان با علماي شهر ايلام از جمله آيت ‌الله صدري (امام جمعه قبلي ايلام) ارتباط داشت و اخبار و مسائل پادگان را به ايشان اطلاع مي‌داد. به دنبال اين فعاليتها، تحت كنترل قرار گرفت و ضمن جدا كردن وي از جمع سربازان پادگان، او را به عنوان راننده يك افسر جزء به كار گماردند.

 

 

 

 

 

نقش شهيد در پيروزي انقلاب  

 

همزمان با گسترش انقلاب اسلامي و فرمان حضرت امام خميني (ره) مبني بر فرار سربازان از پادگانها، خدمت سربازي را رها كرد و به موج خروشان و توفنده امت حزب ‌الله پيوست و به صورت تمام وقت در پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي به فعاليت پرداخت.

به هنگام تشريف فرمايي حضرت امام خميني (ره) به ميهن اسلامي، در فعاليتهاي كميته استقبال شركت چشمگيري داشت و به دليل برخورداري از آموزش نظامي، به همراه ساير اعضاي خانواده و دوستانش در تصرف كلانتري 14 و پادگان ولي‌عصر (عج) «عشرت آباد سابق» در تهران نقش بارزي داشت.

 

حضور در جبهه‌هاي دفاع مقدس

 

تهاجم دشمن بعثي به مرزهاي كشور اسلامي و آغاز جنگ تحميلي، نقطه عطفي در زندگي شهيد باقري بود. با احساس تكليف در دفاع از اسلام و ميهن اسلامي بلافاصله پس از شروع جنگ – در روز اول مهرماه سال 1359 – به همراه عده‌اي از برادران پاسدار راهي جبهه‌هاي جنوب شد و تا آخرين لحظه حيات، در اين سنگر باقي مانده و در بسياري از صحنه‌هاي پيروز دفاع مقدس حضور فعال و تعيين كننده داشت.

عمده عناوين فعاليتهاي وي در صحنه رزم با دشمن عبارتند از:

تاسيس و راه‌اندازي واحد اطلاعات و عمليات رزمي

شهيد باقري از ابتداي ورودش به منطقه جنوب (اهواز) در پايگاه منتظران شهادت (گلف) به منظور دستيابي به اطلاعات مناسب از موقعيت دشمن، به جمع‌آوري نقشه‌ها و پياده كردن وضعيت مناطق عملياتي روي آنها، اقدام كرد و شخصاً به همراه عناصر اطلاعاتي، جهت كسب اطلاع دقيق از دشمن.

 

 

 

 

معاونت ستاد عمليات جنوب

 

شهيد باقري به دليل لياقت، شجاعت و شهامتي كه داشت در دي ماه سال 1359 به عنوان يكي از معاونين ستاد عمليات جنوب انتخاب شد و در شكست محاصره سوسنگرد، فرماندهي عمليات امام مهدي (عج)، فتح، ارتفاعات الله‌ اكبر و دهلاويه نقش به ‌سزايي داشت و همه اين نبردها در شرايطي اجرا مي‌شد كه عمليات منظم نيروهاي خودي با مشكل مواجه شده بود و اغلب بدون نتيجه مي‌ماند، همه تلاش شهيد باقري و برادران سپاه اين بود كه ثابت كنند مي‌توان دشمن را شكست داد. با بركناري بني‌صدر و با توجه به شرايط سياسي آن زمان، در اجراي عمليات فرماندهي كل قوا شركت داشت و پس از مجروح شدن سردار رحيم صفوي هدايت عمليات را به عهده گرفت و در اين عمليات به عنوان فرماندهي لايق و كاردان شناخته شد.

 

فرماندهي محور دار خوين در عمليات ثامن ‌الائمه (ع)

 

شهيد باقري كه فرماندهي محور دارخوين را به عهده داشت، در عمليات شكست حصر آبادان در طرح‌ريزي، سازماندهي و كسب اخبار و اطلاعات دشمن نقش موثري داشت.

 

معاونت فرماندهي عمليات طريق‌ القدس

 

در عمليات طريق ‌القدس كه براي اولين بار قرارگاه مشترك بين سپاه و ارتش تشكيل گرديد، شهيد باقري به عنوان معاونت فرماندهي كل سپاه در قرارگاه فرماندهي عمليات مشترك حضور يافت و در شناسايي محورها و تحليل و پيش‌بيني حركتهاي دشمن و پي‌گيري مسائل رزمي نقش مهمي را ايفا نمود.

شهيد باقري در اجراي مرحله اول اين عمليات سه شبانه روز بيدار بود و در آماده‌ سازي مرحله دوم عمليات، به دليل خستگي مفرط، شب هنگام طي تصادفي بشدت مصدوم شد و به بيمارستان منتقل گرديد.

برادر شهيد در اين مورد مي‌گويد:

در بيمارستان در لحظاتي كه معلوم نبود زنده مي‌ماند يا خير و با اينكه به سختي سخن مي‌گفت مي‌پرسيد: پل سابله كارش به كجا كشيد؟

بشدت به فكر عمليات و نگران آن بود. با اينكه يك ماه دستور استراحت مطلق پزشكي به او داده بودند، پس از يك هفته، بيمارستان را ترك كرد و به ستاد عمليات جنوب بازگشت و با وجود آثار جراحت و سردرد شديد، به فعاليت خود ادامه مي‌داد.

پس از عمليات موفق طريق‌ القدس، دشمن بعثي دست به يك حمله در تنگه چزابه زد، شهيد باقري با وجود ضعف جسمي، تلاش زيادي براي تثبيت اين نقطه استراتژيك و مهم به عمل آورد و با استقامت عجيبي چندين شب متوالي و بدون لحظه ‌اي استراحت، به هدايت عمليات پرداخت و حتي در يك مرحله، به عنوان فرمانده گردان وارد عمل شد و تپه‌اي را كه 400 نفر از نيروهاي دشمن روي آن مستقر بود و بر نيروهاي خودي تسلط داشت به تصرف درآورد.

 

فرماندهي قرارگاه نصر در عمليات فتح‌المبين، بيت‌المقدس، رمضان

 

1– فتح ‌المبين:

قبل از شروع عمليات، شهيد باقري با تجزيه و تحليل اطلاعات واصله، تمام واحدهاي اطلاعاتي را در راستاي اهداف اين عمليات توجيه و وظايف هر يك را مشخص كرد.

با توجه به وسعت منطقه عمليات، چهار قرارگاه براي كنترل و هدايت عمليات مشخص گرديد.

جناح شمالي منطقه، حساسترين محور عمليات بود. به دليل اين اهميت و حساسيت، شهيد باقري به عنوان فرمانده قرارگاه نصر (قرارگاه مشترك ارتش و سپاه) در اين جناح انتخاب گرديد. ضمن اينكه در قرارگاه مركزي كربلا نيز در كنار فرماندهي كل عمليات (سردار محسن رضايي) به عنوان مشاور عمليات و مسئول اطلاعات، فعاليت بسيار موثري داشت.

در مرحله اول عمليات فتح ‌المبين، قرارگاه نصر با موفقيت كامل به اهداف خود رسيد و در مرحله دوم عمليات، با اصرار و تاكيد شهيد باقري تصرف ارتفاعات رادار (ابوصلبي‌خات) از محور قرارگاه نصر انجام پذيرفت كه پس از موفقيت و استقرار نيروهاي خودي، دليل اصرار شهيد باقري كشف گرديد.

 

2– بيت ‌المقدس

بلافاصله پس از عمليات فتح‌ المبين آماده‌ سازي عمليات بيت ‌المقدس آغاز گرديد.

شهيد باقري ضمن تلاش براي هماهنگي واحدهاي اطلاعاتي در طرح‌ريزي عمليات نيز حضور داشت و مي‌گفت: لزومي ندارد ما مستقيماً وارد شهر خرمشهر شويم، بلكه بايد دشمن را دور بزنيم و عقبه او را ببنديم تا شهر خود به خود سقوط كند.

با اينكه نظرات ديگري هم براي چگونگي آزادي خرمشهر وجود داشت، اهميت و تاكيد او پس از فتح خرمشهر آشكار شد.

در اين عمليات شهيد باقري به عنوان فرماندهي قرارگاه نصر، در اجراي عمليات نقش موثري را ايفا كرد.

از هدفهاي عمده اين قرارگاه، خرمشهر و تامين مرز شلمچه و شرق بصره بود.

پس از دو مرحله عمليات موفقيت‌آميز، در مرحله سوم عمليات، قرارگاه نصر با محاصره دشمن در ناحيه شلمچه، مزدوران بعثي را مستاصل و مضمحل كرد و شهر خرمشهر نيز آزاد گرديد.

 

3– رمضان

پس از عمليات بسيار موفق بيت ‌المقدس، طرح‌ريزي و آماده ‌سازي عمليات رمضان آغاز گرديد.

در اين عمليات شهيد باقري همچنان در مسئوليت قرارگاه نصر حضور داشت. در مرحله اول عمليات رمضان اين قرارگاه نقض عمل كننده نداشت و به عنوان قرارگاه احتياط پيش‌بيني شده بود، ولي با روحياتي كه شهيد باقري داشت ضمن حضور در قرارگاه فتح و همكاري جدي و فعال با فرماندهي آن، در مراحل بعدي عمليات رمضان به علت پاتكهاي بسيار شديد و سنگين دشمن بعثي، قرارگاه نصر نقش بسيار موثري در دفع آنها و حفظ مواضع خودي داشت تا جايي كه شهيد باقري جهت كنترل دقيقتر و تقويت روحيه رزمندگان، مقر تاكتيكي قرارگاه نصر را پشت خاكريزهاي خط مقدم مستقر كرد و تا تثبيت شرايط، در همانجا حضور داشت.

قرار دادن تصوير در هنگام بالا آمدن ويندوز XP

در نسخه هاي قبلی ويندوز، مثل ويندوز 98 می شد با تغيير فايلLogo.sys ، تصويری را كه در هنگام راه اندازی ويندوز به نمايش در می اومد رو عوض كنيم، ولی ساختار ويندوز XPبه گونه ایه.در ويندوز XP تصويری كه در هنگام راه اندازی ويندوز نمايش داده می شه در درون فايل ntoskrnl.exeقرار داره و امكان ويرايش اون توسط ابزارهای متداول در ويندوز وجود نداره. ولی نا اميد نشيد، ويندوز XP اين قابليت رو داره كه تصويری را قبل از كادر Welcome به نمايش درآوره .شما هم بدين ترتيب می تونيد تصوير مدنظر خودتونو در هنگام راه اندازی ويندوز به معرض نمايش بگذاريد.
برای این کا در رجيستری به دنبال مسير زير بگرديد
:

HKEY_USERS\.DEFAULT\Control Panel\Desktop


يك مقدار رشتهای (string) بنام Wallpaperبسازيد و بهش مسير تصوير مد نظرتونو بدين . اين تصوير بايد يك تصوير طرح بيتی (*.bmp)باشه. از اين زمان به بعد هر وقت كه ويندوز راه اندازی بشه اين تصوير قبل از كادر Welcomeبه نمايش در می آد.

8888888888888

Repair کردن

تا حالا شده بعد از نصب یکی از ویندوزها مثلا 98 نصب کردین یا 2000بعد از نصب میبینید xpجواب نمیده.یا وقتی که درایو :cرو formatمی کنید این مشکل پیش میاد.خوب در این شرایط نباید دوباره  xpنصب کرد.ابتدا سی دی نصب ویندوز xp را در سی دی رام بگذارید و کامپیوتر را  restartکنید بعد از شنیدن اولین بوقدکمه F8رو بزنید وبعد از چند لحظه گزینهcd room رو بزنید بعد از اینکه systemرو با بالا آوردید بداخل شاخه ی سی دی رام رفته و setup رو اجرا کنید سپس دکمه Rرا برای repairکردن بزنید.خوب حالا کار شما به اتمام رسیده.

8888888888888

گذاشتن عكس در پس زمينه پوشه ها:

قابل استفاده در كليه ويندوز

براي اين كار ابتدا پوشه مورد نظر را باز ميكنيم سپس در محيط خالي آن راست كليد كرده و يك فايل text باز كرده و نام آن را Desktop مي گزاريم سپس پسوند آن را از txt به ini تغيير داده سپس فايل را باز مي کنيم و نوشته زير را درون آن كپي مكنيم

[ExtShellFolderViews]

{BE098140-A513-11D0-A3A4-00C04FD706EC}={BE098140-A513-11D0-A3A4-00C04FD706EC}

[{BE098140-A513-11D0-A3A4-00C04FD706EC}]

Attributes=1

IconArea_Image=E:\Photo\va •••\manzaareh\1.2.jpg

[.ShellClassInfo]

ConfirmFileOp=0

در قسمت E:\Photo\va •••\manzaareh\1.2.jpg آدرس عكس را مينويسيد

سپس سيو كرده و پوشه را بسته و دوباره باز كرده تا تغييرات مورد نظر را بينيد.

8888888888888

چه طور ميشه روي Desktop ايكونها رو بدون اسم قرار داد ؟

روي آيكون مورد نظر راست كليك كنيد بعد رو قسمت تغير اسم برين كليدalt را پائين نگه داريد و بعد روي سمت راست صفحه كليد عدد 0160 را تايپ كنيد بعد كليد alt را رها كرده و enter كنيد

8888888888888

روشی برای جلوگيری از بوت شدن

بيشتر بوترها برای شخص مقابل يک سری از کدهای Html رو می فرستند . که ترکيب اون کدها باعث می شه که شما از چت بيفتين بيرون و بوت بشين.

شما می تونين برای اون کدها توسط
Messenger's Word Filter فيلتر بگذاريد . پس شما نياز داريد تا اين کد ها رو به فيلتر کلمات مسنجرتون اضافه کنيد .

اسم اين فايل فيلتر هست :
Filter1.txt که اگر مسنجرتون رو در مسير پيش فرض نصب کرده باشيد . اون فايل دراينجا قرار داره :

C:\Program Files\Yahoo!\Messenger\filter1.txt


مطمئن بشيد که وقتی اون فايل رو اديت می کنيد مسنجر در حال اجرا نباشه .
وقتی فايل فيلتر رو با
notepad يا هر چيز ديگه ای باز می کنيد کلمه های زيادی رو می بينيد که فيلتر شده اند . پس شما اين کلمات که در پايين نوشته شده رو به آخر اون کلمه ها اضافه کنيد :

<
snd=,<alt,<url=,<body,<html,<body,<iframe,<frame,src=,<img,<url>,url(,onLoad=,<embed


خوب حالا فايل رو save کنيد / مسنجرتون رو آتيش کنيد و Online بشيد . شما بايد فيلتر کلمه ها رو فعال کنيد . پس بايد به گزينه Preferences از منوی Login بريد و chat رو انتخاب کنيد . روی گزينه strong برای Word Filter کليک کنيد.

ادامه نوشته

رواج قرص هاي روان گردان و تأثيرات آن

اكستازي برق شادي بوي مرگ

C

صداي ضبط صوت آنقدر بالاست كه همسايگان بغلي احساس مي كنند زلزله اي رخ داده است. البته همسايگان كمي آن طرفتر و اهالي محل هم از داشتن اينچنين همسايه اي به تنگ آمده اند. داخل منزل چند جوان با قيافه هايي عجيب و غريب روح و جان خو را به استرس صداي نامتعادل و گوش خراش آهنگ جاز غربي و صداي ناموزون خواننده اي خارجي كه معلوم نيست چه مي گويد و چه مي خواند، سپرده اند، ديبس... ديبس... ديبس.......

آهنگ به پايان مي رسد اما با اشاره يك دكمه كنترل از راه دور مجدداً به اول بازمي گردد و افراد حاضر در منزل هم با حالتي اضطراب آلود و با پك زدن پي درپي به سيگار، دست ها و سرهايشان را تكان مي دهند و در احساس كاذب شنيدن آهنگ روحشان را به امواج استرس مي سپارند، گويي قرص هاي روان گردان- اكس- آنچنان بر آنها اثر گذاشته كه جهان فاني و باقي برايشان سرابي بيش نيست، هرچه هست و نيست پوچي و پوچ گرايي است و بس.

شما تا چه حد با تأثيرات مخرب استفاده از قرص هاي روان گردان معروف به اكستازي آشنا هستيد؟ آيا دلايل گرايش جوانان رابه اكس مي دانيد، آيا... اگر به اطلاعات دقيق در اين مورد علاقه منديد، با اين گزارش همراه شويد.

در ناصرخسرو...روانشناسان معتقدند كه دنياي اكس خطرناك تر از حشيش، هروئين و ديگر موادمخدر است.اگر سري به ناصرخسرو و كوچه و خيابان هاي اطراف آن بزنيد قطعاً افرادي را خواهيد ديد كه به تبليغ و ترويج انواع قرص هاي اكستازي مي پردازند و به طور سيار و با زيركي تمام آنچنان با آب و تاب از نوع تأثير قرص هاي اكس و حالت هاي تنش زاي آن برروح وروان انسان تعريف و تمجيد مي كنند كه قطعاً اگر از استقلال فكري و روحي و رواني قوي و همچنين از ايمان محكم و اراده قوي برخوردار نباشيد، بي اختيار جذب اين داروي مخرب خواهيد شد.

 

گذری در ناصرخسروE

به دنبال يك سوژه مناسب كه بتواند به سؤالاتم در اين رابطه پاسخ بدهد، مي گردم تا اينكه يكي از همين تيپ آدم ها سر راهم سبز مي شود و از قرص هاي روان گردان مي گويد: «قرص اكس اعتياد ندارد، اما كفي دارد كه نگو، اصلاً مثل خوره به جانت مي افتد و تا مصرف نكني دست از سرت برنمي دارد، فقط به شرط اينكه يكبار مصرف كني

از او مي خواهم كه يك نمونه از قرص ها رابه من نشان بدهد، مي گويد: «اول بايدبدانم كه خريدار هستي يا نه، ضمناً ما اين قرص ها را با خودمان حمل نمي كنيم، در مكان مناسبي در همين اطراف آنها را پنهان كرده ايم. هر لحظه امكان روبرو شدن ما با مأموران وجود دارد.»او از موادمخدري بنام «شيشه » سخن مي گويد كه از آن به عنوان مكمل قرص هاي اكستازي استفاده ميكنند و درباره قيمت اين قرص ها در نقاط مختلف شهر تهران مي گويد: «قيمت ها بستگي به محل خريد دارد! واز 5تا 15هزار تومان در نوسان است و معمولاً هرچه به طرف بالا شهر و حوالي تجريش، زعفرانيه يا سعدآباد برويم، سير صعودي اين قيمت ها افزايش مي يابد.

در پايين شهر و يا همين ناصرخسرو قيمت ها در پايين ترين حد ممكن است.»هنگامي كه كنجكاوي مرا در كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه درمي يابد و مي فهمد كه خريدار نيستم، از ادامه توضيحات خودداري مي كند.

 

پيدايش اكستازیG

روانشناسان درباره قرص هاي روان گردان معتقدند كه اين دارو يكي از مشتقات آمفتامين است كه به نام هاي اكستازي، اكستاسي، xtcx- اكس- معروف است و در كشورمان به نام قرص عشق يا شادي شناخته شده است. در تاريخ پيدايش قرص اكستازي آمده است كه اين قرص در سال 1913 در آلمان و به عنوان كم كننده اشتها مورد استفاده قرار گرفت اما به علت اثرات سوء آن به سرعت از رده مصرف دارويي خارج شد. در دهه 70 ميلادي اين دارو در زمينه روان درماني براي كمك به بيماران در بيان احساساتشان استفاده شد كه با اثبات اثرات مضر جانبي آن روي مغز حيوانات آزمايشگاهي، اين بار هم از رده خارج شد و مصرف آن در آمريكا ممنوع اعلام گرديد. اما در سال هاي اخير مصرف آن در آمريكا و اروپا در پارتي هاي شبانه موسوم به Raves به شدت افزايش يافته به صورتي كه موجب نگراني دولت آمريكا شده است در دوره زماني خاص در اروپا اين قرص براي كاهش مصرف مخدرهاي ديگر از جمله هروئين استفاده مي شده است. آمارهاي ارائه شده از سوي سازمان بهداشت جهاني چنين حكايت مي كند كه در اروپا مصرف داروهاي روان گردان از 500 هزار قرص در سال 1995 به 30 ميليون عدد در سال 1997 رسيده است. مصرف اين قرص ها در كشور ما هم خصوصاً در يكسال اخير به شدت افزايش يافته است.

 

اکستاسی ؛ طاعون خفته عصر ماN

اينك مي خواهم با چشماني باز به اعماق وجود انسانها سفر كنم و راز كشف نشده ي وجودي انسانها را كشف كنم.

شادي و آرامش و خنده، مضحكه دست جوانان تيپليكس ، ژل مو، شلوار هاي كتاني پاره پاره ، ارزشهاي معنوي زير سؤال رفته ، روياي ناتمام رسيدن به برج ايفل يا آبشار نياگارا ،گاهي آرزوهاي بر باد رفته، اين جوانان به اصطلاح خوش تيپ انگار قلبم را فشار مي دهد.

معني آرامش را نمي دانم ذهنم مغشوش است كه چرا ما جوانان آرامش را در خنده هاي مستانه بي هدف جستجو مي كنيم . ما انسانها اگر خوب در زواياي پنهان ذهن خود كنكاش كنيم مي دانيم كه اگر لحظه اي سجاده سبز رسيدن به معبود را در پيش روي خود پهن كنيم به جاي اينكه قرصهاي مصنوعي آرام بخش را به اعماق وجودمان بفرستيم و خود را در لجنزار خنده هاي مستانه رها كنيم با اين سجاده ي سبز جادويي بر آسمان پرواز مي كنيم و تپشهاي قلب نا آراممان آرام مي گيرد. آرامشي كه با هيچ چيز ديگري بدست نمي آيد آرامشي كه هميشگي است، واقعي! حضور خدا وقتي پررنگ شد ديگر اين شادي هاي دروغين رنگ مي بازند و رنگ آبي حضور معبود شادي واقعي را به ما مي دهد.

كاش به جاي خوردن قرص هاي شادي آور قرصهاي معبود شناسي به اعماق دل مي فرستاديم .كاش خدا رامي شناختيم، كاش لذت حضور او را با هيچ چيز عوض نمي كرديم . حضوري كه درياي طوفاني وجودمان با يادش آرام مي گيرد و فرياد هاي خسته روحمان درميان اين آرامش و حضور سبز گم مي شود.

 

اثرات منفيF

همه آن كساني كه مي گويند با استفاده از اكس معتاد نمي شوند، اشتباه مي كنند. چون كه اكس جسم را معتاد نمي كند بلكه روح را آلوده مي كند. اعتياد سلول را مي شود ترك داد اما ذهنت را چگونه ترك مي دهي؟ اوايل نه ظاهرت عوض مي شود و نه اصلاً فكر مي كني معتاد شده اي اما بعد از چند وقت كم كم كارهايي مي كني كه از آدم سالم بر نمي آيد.

مصرف قرص اكس باعث كم شدن اشتها، تغييرات در ديد، گشاد شدن مردمك ها و حركات غيرطبيعي چشم، توهم بينايي، زياد شدن ضربان قلب، لرزيدن، عصبي شدن و تمايل مجدد براي مصرف اين ماده مي شود.

درموارد بدتر باعث اضطراب، ديوانگي، پارگي زبان، تهوع و استفراغ، خستگي و افسردگي شديد، صدمه به اعصاب مغزي و حتي مرگ مي شود.

. پس از مصرف اكس دماي بدن زياد مي شود و آب بدن كاهش مي يابد، به همين علت كساني كه اكس مي تركانند مجبورند زياد آب بخورند.

« ... خيلي سرحال بودم،‌ دلم مي خواست بالا و پائين بپرم، البته به آهنگ هايي كه انتخاب شده هم بستگي داره. آخه اكس زدن بدون موسيقي كه نميشه! اما بدجوري تشنه شده بودم. از گرما داشتم خفه مي شدم. فكر كنم يه چيزي حدود 5 ليتر آب خوردم ... »

راستي افرادي كه سابقه فشار خون بالا دارند، با مشكلات قلبي مواجه هستند و يا سابقه مشكل كبدي و يا كليوي دارند به هيچ عنوان نبايد اكس مصرف كنند كه خداي ناكرده ممكن است موجب مرگشان شود؛ هر چند كه انسان هاي عادي و سالم هم پس از مصرف اكس دچار مشكلات حاد جسمي مي شوند.

‹‹. .. گريه مي كرد و مي گفت: فقط 17 سالمه ، يه بار اكس زدم، اون هم تو يه مهموني، حالا بايد تا آخر عمر دياليز بشم. جاي من اينجا روي تخت بيمارستان نيست ...»

 

آيا درماني وجود دارد

براي درمان اعتياد به اين ماده، به روان درماني و كار سخت گروهي نياز است. هيچ پادزهري براي مسموميت با اكستاسي وجود ندارد. از تركيبات ضد افسردگي هم براي درمان عوارض در روز هاي پس از مصرف استفاده مي شود.

« ... مادرش داشت براي ديدار پسرش مي رفت. پسري كه تنها 20 سالشه و فقط براي اينكه اكس تركونده بايد مدت نامعلومي رو توي آسايشگاه رواني بمونه. اون گريه مي كرد و مي گفت: من فقط همين يه پسرو دارم كه اونم به اين درد مبتلا شده ...»

آهاي كسايي كه حرف توي كله تون فرو نميره. از ما گفتن بود حالا هي اكس بخوريد. پس فردا براي ديدنتون با بچه ها مي آئيم ، البته توي تيمارستان ها و آسايشگاه هاي رواني.

 

 

گزارش از ايرج نظافتی

                                                                                                                          منبع:سایت مشکان

 

1vتاي من

2ست دارم

3تاره ي شبهايه تارم

4ره ي دردهاي من

5هيه آفتابم

6هيه عمرم

7 ،7,8بار ميگم

9کرتم

10مت گرم

 

vتو که از غم ديگران بي غمي گمانم پسر خاله ي شلغمي

 

vعلف زير پاتيم يه وقت خر نشي ما رو بوخوري

 

vسلام هفته پيش عيد قربان بود. نگران شدم، زنده اي يا نه؟

 

vبي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم فکر نکن ياد تو بودم،کار نداشتم ول ميگشتم.

 

vيه شب يه ستاره ي شانس از آسمون افتاد زمين،به من رسيد،گفت:يه ميليون دلار ميخواي ،يا يه دوست خوب ؟ گفتم يه ميليون دلار ،ميدوني چرا؟ چون تو رو داشتم.

 

vتو يك آدم.......مهربون،با كلاس ، مرتب، فهميده،با شعور ، جذاب، خوش تيپ، خوشگل، خوش زبون، خوش قيافه ، با مرام ، با فرهنگ .... مثل من ديده بودي؟

 

vميدوني چرا وقتي تو چشات نگاه ميكنم بيشتر دوستات دارم چون خودم رو توش ميبينم.

vخوشبخت ترين پسر كسيست كه اولين عشق يه دختر باشد و خوش بخت ترين دختر كسيست كه اخرين عشق يك پسر باشد

vاولين زن ايراني هم به فضا رفت

به اميد روزي كه اخرين زن ايراني هم به فضا برود

vاعاده اس ام اس اعاده زندگیست

هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم

( انجمن حمایت از بیماران اس ام اس ی )

 

vخواب ديدم منو تو رفتيم جهنم تو رو انداختن تو وان عسل منو تو وان .ن تو به من خنديدي يك دفعه ندا امد وقت تمومه همديگه رو بليسيد.

 

vميشه مثل يه قطره اشك بعضيا رو از چشمت بندازي .... ولي هيچ وقت نمي توني جلوي اشكي رو بگيري كه با رفتن بازيا از چشمت جاري ميشه.

vانوشه انصاري به زمين بازگشت !! در همين راستا سازمان ناسا اعلام كرد : از اون بالا كفتر ميايد يك دانه دختر ميايد.

 

vیارو میمیره فرشته ها بهش میگن تو 675.23 رکعت نماز نخوندی!!!! یارو میگه 675 قبول ولی اون 0.23 چیه؟!!!.............فرشته ها میگن تعداد نماز های خونده ضرب در سینوس زاویه انحراف از قبله!!!!!!!!!

 

vبه غضنفر ميگن : با لوستر جمله بساز د ‌ميگه : من 3 تا دختر دارم يكي از يكي لوستر.

 

vعشق گلي است که دو باغبان آن را مي پرورانند.

 

vعشق آن است که همه خواسته ها را براي او آرزو کني.

 

vسخت ترين رشته هاي مخصوص آقايان كدامند؟؟؟ 1) مخ زدن دختر بسيجي در 10 ثانيه 2) تحمل 10 دختر سمج در 60 ثانيه 3) دوي استقامت در حياط مدرسه دخترانه در 2 ثانيه 4) بستن بند کفش در قزوين 1بار

 

vمن يه ليوان چاي داغ رو به تو ترجيح مي دم . چون چاي فقط زبونم رو مي سوزونه . ولي تو دلمو.

 

vبه نام خدا خالق انسان . به نام انسان خالق غم ها . به نام غم ها به وجود اورنده ي اشك ها . به نام اشك تسكين دهنده ي قلب ها . به نام قلب ها ايجاد گر عشق و به نام عشق زيباترين خطاي انسان.

 

vقلب پسرا مانند پاركينگي است كه هيچ گاه تابلوي ظرفيت تكميل براي ان نصب نميشود.

 

جدیدترین تست های احتمالی کنکور86

 

 

 

تست های فرهنگی هنری

 

هنرپيشه معروف سينما ؟

الف) محمدرضا گلزار
ب) محمدرضا علفزار
ک) محمدرضا گندمزار
ش) محمدرضا دشت

 

هنرپيشه مرحوم سينما ؟

الف) رضا ژيان
ب) رضا ماکسيما
ک) رضا فولکس
ش) رضا خاور

 

هنرپيشه مرحوم فيلم “ممل آمريکايي” ؟

الف) نعمت الله گرجي
ب) نعمت الله ساقه طلايي
ک) نعمت الله شيرين عسل
ش) نعمت الله مينو

 

هنرپيشه زن معروف سينما ؟

الف) هديه تهراني
ب) کادوي تهراني
ک) چشم روشني تهراني
ش) قابل نداره تهراني

 

بازيگر چشم روشن سينما و تلوزيون ؟

الف) پارسا پيروزفر
ب) فارسا فيروزپر
ک) پارسا پيروزپر
ش) فارسا فيروزفر

 

يکي از آهنگ هاي منصور ؟

الف) ديوونه
ب) … خل
ک) منگل
ش) عجوج مجوج!

 

خشايار اعتمادي چه سبکي مي خواند ؟

الف) پاپ

ب) اسقف
ک) راهبه
ش) موبد

 

 

 

 

تست های ورزشی

 

کشتي گير گردن کلفت ايران ؟

الف) عباس جديدي
ب) عباس قديمي
ک) عباس نيو
ش) عباس آپ
تو ديت

 

تيم فوتبال آباداني ؟

 الف) نفت آبادان
ب) بنزين آبادان
ک) گازوئيل آبادان
ش) روغن آبادان

 

باشگاه انگليسي ؟

الف) ميدلزبرو
ب) ميدلزبيا
ک) ميدلزبودي حالا
ش) ميدلزپاشو برو گمشو

 

بازيکن بوسنيايي سابق بايرن مونيخ ؟

الف) حسن صالح حميدزيچ
ب) حميد صالح حسنزيچ
ک) حسن حميد صالحزيچ
ش) بابا چند نفر به يه نفر ؟؟؟

 

دروازه بان انگليس در جام جهاني ١٩٩٨ فرانسه ؟

 الف) ديويد سيمن
ب) ديويد سيمثقال
ک) ديويد سيگرم
ش) ديويد سيتن

 

مهاجم سال هاي دور منچستر يونايتد ؟

 الف) اندي کول
ب) اندي سرشانه
ک) اندي پشت بازو

ش) اندي مرسي هيکل

 

مهاجم تيم ملي هلند و آرسنال ؟

الف) دنيس برگکمپ
ب) دنيس اروين
ک) دنيس وايز
ش) دنيس تريکو

 

 

 

 

تست های علمی تفريحی

 

مساحت دايره چقدر است ؟

 الف) ٢ متر
ب) ٥/٢ متر
ک) بيشتره
ش) صبر کن بپرسم

 

سرعت نور چقدر است ؟

 الف) خوب است
ب) بد نيست
ک) شما چطوري ؟
ش) چه خبر ؟

 

در بيت زير چه صنعتي به کار رفته است ؟

“بي وفايي ، بي وفايي ، دل من از غصه داغون شده”

الف) ايهام
ب) صنعت نفت
ک) صنعت پتروشيمي
ش) صنعت آبکش سازي

 

شاعر قرن ده دوازده؟

الف) هاتف اصفهاني
ب) ابي اصفهاني
ک) اندي اصفهاني
ش) سياوش قميشي اصفهاني

 

فعل “خوردن” را صرف کنيد ؟

الف) چشم
ب) صرف شده
ک) ميل ندارم
ش) نوش جان

 

يکي از وسايل مربوط به فيزيک که در عينک ، تلسکوپ و ميکروسکوپ به کار ميرود ؟

الف) عدسي
ب) کاچي

ک) فرني
ش) لوبيا با دوغ

 

دانشمندي که بين بار الکتريکي و جرم الکترون ها و سرعت حرکت آنها رابطه اي نوشت ؟

الف) تامسون
ب) واشنگتني
ک) بمي
ش) شهسواري

 

شاخه اي از علم فيزيک ؟

الف) مکانيک
ب) باطري ساز
ک) بوسترساز
ش) کمک فنرساز

 

نويسنده “منطق الطير” کدام شاعر است ؟

الف) عطار نيشابوري
ب) نجار نيشابوري
ک) سمسار نيشابوري
ش) کوپن فروش نيشابوري

 

يکي از اشکال ماده ؟

الف) گاز
ب) يخچال
ک) بخاري
ش) ماشين ظرف شويي

 

نام ديگر اسيد فرميک ؟

 الف) جوهر مورچه
ب) جوهر مورچه خوار
ک) جوهر پلنگ صورتي
ش) جوهر سرندي پيتي

 

نام گاز سرد کننده يخچال هاي قديمي ؟

 الف) فرعون (فرئون)
ب) نمرود
ک) ابرهه
ش) خسرو پرويز

 

نام ديگر گازهاي بي اثر مثل هليم ، نئون و … ؟

الف) گازهاي نجيب
ب) گازهاي سر به زير

ک) گازهاي باوقار
ش) کلاً بچه هاي خوبي هستن (مسه من)

 

 

 

 

 

 

بر اساس آخرین آخبار از سازمان سنجش وآموزش کشور نظر به استقبال گسترده ملت فهیم ایران از افسانه نرگس از این پس در کنکور سراسری دانشگاه قسمتی از سوالات به سریال نرگس اختصاص می یابد:

۱- در نمای پایانی که بهروز و نسرین در برف راه می رفتندبهار کجا بود؟

الف)خانه ی بخت

ب) خانه ی سالمندان

ج)از فرط بزرگی ترکیده بود

د)چون زمستان بود.بهار نبود.

 

 

۲-عاقبت منصور چه شد ؟

الف)به اتهام جاسوسی دستگیر شد

ب)مسئول ستاد بپا خیزی شرق شد

ج)جایزه ی A برچسب انرژی را می گیرد

د) به دار کشیده می شود.

 

۳-چه بلایی سر ۱۲ قسمت حذف شده ی نرگس آمد؟

الف)داده اند سگ خورده

ب)داخل جوی آب است

ج)از آن فیلم سینمایی ساخته اند

د)اگر نظری دارید بنویسید.

 

۴-۳۵۲س۶۳ـ تهران ۱۱ چیست؟

الف) پرشیای شوکت

ب)پراید همیشه در صحنه

ج)شماره حساب شوکت

د)هیچی نیست.

 

۵-سرنوشت بچه ی دوم سمانه و هدایت چه شد ؟

الف)به سرنوشت بچه ی اول دوچار شد.

ب)پیش مادر بزرگش هست

ج)هلاک شد

د)مگه سمانه بچه دار هم شد ؟؟؟؟

 

۶-مو های بهروز چرا سفید شد ؟

الف)گذشت ۳ سال

ب)دوری از خانواده

ج)استفاده از شامپو های فاسد

د)ترس از بچه ی غول نسرین

 

۷-سرنوشت خانه ی عموی نرگس ؟

الف)گذاشت رفت ایتالیا

ب)افتاد تو طرح

ج) در آثار فرهنگی ثبت شد

د)به سریال ۹۰ قسمتی ((نرگس ۲)) اجاره داده شد

 

۸-سرنوشت زن دوم شوکت چه شد ؟

الف) با رستم ازدواج کرد

ب)اعظم سرش را زیر آب کرد

ج)از ناراحتی خود کشی کرد

د)مرده شور ریخته شو ببرن...!!!!!!

 

۹-سرگرد ایمانی الان مشغول چه کاری ست ؟

الف)وکالت خانواده ی نرگس را بر عهده می گیرد

ب)در حال جمع آوری مدارک علیه شوکت است

ج)با هدایت دفتر کار آگاه خصوصی زدن

د)اخراج شده است

 

10-نقش دوست شقایق در این سریال چه بود؟

الف)نقش در ماشین آقای شوکت را بازی می کردند

ب)نقشی نداشت ولی فامیل کارگردان بود

ج)مگه شقایق دوست داشت؟

د)شقایق؟نمنه؟

 

 

 

 

6وقت شما به پايان رسيد . لطفا ماوس های خود را بالا بگيريد6

جوان هم، جوان هاي امروزي

« جوان هم جوان های قديم »

 

 اين جمله اي است كه لابد بسيار شنيده ايد، بويژه از زبان بزرگترها و قديمي ها، آن هم در مقام مذمت و نكوهش شما به عنوان جوان امروزي.  راستش را بخواهيد من هم مثل خيلي از شما جوان هستم و يا لااقل خودم را جوان مي دانم و پدر و مادرهاي سالخورده امروزي را در دوران جوانيشان زيارت نكرده ام.

بنابراين نمي توانم درباره اينكه آنها واقعا چطور جوان هايي بوده اند، قضاوت كنم. ولي خوب، جوان هاي همدوره اي خودم را كه ديدم و با آنها زندگي كرده ام، بنابراين با وجدان آسوده و بينش بازتري مي توانم درباره آنها سخن بگويم. حقيقتش را بخواهيد، من با احترام به جوان هاي گذشته، كه امروز بزرگان ما محسوب مي شوند و بر ديدگان ما جاي دارند، مي خواهم در كنار « جوان هم، جوان هاي قديم » و بدون رد اين جمله بگويم: « جوان هم جوان های امروز ».

درست است كه گاهي اوقات اشتباه هايي از جوانان ما سر مي زند يا سوتفاهمات بين نسلي ميان آنها و بزرگترها پيش مي آيد ولي هيچ كدام از اين ها دليل نمي شود كه جوان هاي امروزي را با سرزنش ها بيازاريم.

 جوانان ديروز، جوان هاي خوبي بودند ولي خوب بودن آنها، دليل بد بودن جوان هاي امروز كه نيست. شايد دليل اين همه پرداختن به فضايل جوانان ديروز، آن باشد كه ما ايراني ها همواره گذشته را در هاله اي از تقدس و پاكي مي بينيم و از اينرو، در مقايسه پديده هاي امروز، ديروز همواره با حسرت به گذشته مي نگريم و داشته هاي كنونيمان را در مقايسه با گذشته، كم بها مي پنداريم. جالب اينجاست كه فردا نيز، امروز را تكريم خواهيم كرد و ... !

از اين موضوع بگذريم و به بحث اصليمان برگرديم. واقعيت امر آن است كه بسياري از جوانان امروز، از سطح تحصيلات بالايي برخوردارند، ديد بازتري نسبت به دنيان پيرامونشان دارند، مشكلات بيشتري نسبت به گذشته ها آنها را احاطه كرده است و آنها همواره، درگير يك مبارزه واقعي با سدها و موانعي هستند كه ديروز اصلا وجود نداشتند. اگر تمام دنياي جوانان ديروز، روستا يا شهري بود كه در آن زندگي مي كردند، جوان امروز با دنيايي به معناي واقعي كلمه سر و كار دارد.

جوان امروز، در برزخ بين سنت و مدرنيته روزگار سختي را سپري مي كند؛ ولي هنوز روي پاي خود ايستاده و بنيان هويتيش را حفظ كرده است، ولي چنين وضعيتي درباره جوان هاي ديروز، صادق نبود. جوانان امروز، به مراتب بيش از جوان هاي ديروز، در انديشه آينده اند و اين امتياز كمي نيست. حركت علمي، برنامه محوري، عقل گرايي و انديشمندي، در جوانان امروز، به مراتب بيش از جوان هاي ديروز است و... .

بياييد جوان امروز را قدر بدانيم و هنگامي كه نقطه ضعفي در او مي بينيم، حواسمان باشد كه ده ها نقطه قوت نيز در نسل جوان امروز وجو دارد.

 باور كنيد جوانان امروز، جوانان ارزشمندي هستند؛ ارزشمندتر از آنچه فكرش را مي كنيد.

منبع:  روزنامه شاپرك

گفته های نسل سومی ها بعد از دیدار منطقه جنگی

 

آسماني‌ها

سلام، حالت چطور است. اين روزها هوايت را کرده‌ام. مي‌دانم خوبي، ولي نمي‌دانم چرا تو و دوستانت حالي از من نمي‌پرسيد؟ ما هم به لطف شما خوبيم،‌ هنوز هم خيلي با شما غريبه نشده‌ايم ديروز آمده بودم سر مزارت، حسين هم آمده بود خيلي حرف زديم حسين قطره قطره اب مي‌شد و مي‌ريخت روي قبرت، خيلي از شما شاکي بود. پاي مصنوعي‌اش را گرفته بود توي دستش و در حاليکه اشک مي‌ريخت رو به عکس دسته‌جمعي شما نگاه مي‌کرد و مي‌گفت:«يا پاي خودم را پس بدهيد يا مرا با خود....» بچه‌هاي پايگاه خيلي از شما گله دارند حق هم دارند، چون اگر شما هم مثل همه‌ي آدمهايي که مردند و رفتند، مي‌مرديد خيالي نبود ولي اينجا همه باور دارند شما زنده‌ايد پس دور از انصاف است سالي يکبار هم شده سري به ما نزنيد داداش! مي‌کردم خيلي به شما نزديک هستم بچه‌ها هرکس مشغول به کاري بودند يکي نامه مي‌نوشت يکي دعا مي خواند يکي ... من هم براي شما يک نامه نوشتم و انداختم توي شط اميدوارم که به دستتايادت هست گفته بودي از جبهه برايت چند ترکش و پوکه مي‌آوردم بابا! اي وا ....اصلاً فکر نمي‌کردم يادت بماند ولي وقتي ساک و بقيه‌ي وسايلت را به خانه آوردند اول چيزي که حواسم را به خودش جلب کرد همان ترکش و پوکه بود شب عيد از طرف مدرسه آمده بوديم شلمچه عجب جايي بود در آنجا احساس مي کردم خيلي به شما نزديک هستم بچه ها هرکس مشغول به کاري بودند يکي نامه مي نوشت يکي دعا مي خواند يکي .... من هم براي شما نامه نوشتم و انداختم توي شط اميدوارم که به دستتان برسد و جوابش را به من بدهيد منتظر مي مانم به اروندکنار که رسيديم دنيا توي سرم خراب شد هنوز يک ربع نمي‌شد که رسيده بوديم يکي از بچه‌ها که نابينا هم بود افتاد روي خاک و شروع کرد به گريه کردن خودش مي گفت که هيچ‌وقت پدرش را نديده است ولي دوست دارد که حتي يکبار هم که شده با او از نزديک حرف بزند و به صورتش نگاه کند مي‌گفت پدرش را کنار اروند ديده است و با او صحبت کرده است خيلي به او حسودي کردم او با اينکه چشم نداشت، توانسته بود پدرش را ببيند اما من با اينکه چشم داشتم نتوانسته بودم شما را ببينم ياد دخترت مرواريد افتادم خيلي باهوش است، تو را مي‌شناسد حتي عکسهاي دوران بچگي‌ات را هم مي داند اين چه سري است خدا مي‌داند! خلاصه، خيلي حرف زدم نمي‌خواهم زياد مزاحمت شوم کم‌کم دارم به اين نتيجه مي‌رسم که شما آسماني‌ها وقت اين را نداريد که به زمين بياييد و حرف من را گوش دهيد، خدا کند دستم به پاي شما که به دامن انبياء چنگ زديد، برسد.

منبع: ماهنامه سبزسرخ شماره 14

راوي: عبدالرضا عباسپور

 

3333333333333

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

رؤياي صادقه

کاروان زيارتي خواهران دانش‌آموز يزد موقع بازگشت از مناطق عملياتي جنوب بدون هماهنگي به پادگان آموزشي آباده رفت تا کمي استراحت کنند. با آنکه هيچ‌کس از اين تصميم اطلاع نداشت اما هنگام ورود به پادگان متوجه شديم کارکنان آنجا آمادگي قبلي داشته‌اند. همه چيز براي پذيرايي آماده بود. حتي پاسدارها وسربازها به استقبال آمدند و پتويي را هم جلوي پاي زائران پهن کرده بودند. آنها از خواهران دانش‌آموز خواستند تا موقع ورود با کفش از روي پتو رد شوند. مي‌گفتند:«دستور سردار فتوحي است» به نزد سردار رفتيم و با اصرار از ايشان علت را جويا شديم. ايشان به ناچار گفتند:«ديشب توي خواب مهمانان بزرگواري را ديدم که از زيارت کربلا و از پيش حضرت زهرا (س) آمدند.در خواب از من خواستند قدر قدم آنها را بدانم و به استقبالشان بروم» يکي پرسيد:«سردار اين پتو را ديگر براي چه پهن کرديد؟ اقاي فتوحي سرش را پائين انداخت صورتش قرمز شده بود، با ناراحتي گفت:«پتو مال خودم است مي‌خواهم از خاک پاک زائران کربلا متبرک شود».

منبع: کتاب خاک و خاطره

3333333333333

 

سوغات

جمعيت زيادي در خيابانهاي مکه در حال تردد بود. من به همراه جمعي از دوستانم به هتل برگشتيم در بين راه فردي جلويم را گرفت و پرسيد:«شما ايراني هستيد؟» گفتم:«بله»، گفت:« بسيجي؟» نگاهي به چفيه دور گردنم انداختم و پاسخ دادم:«بله امرتان را بفرمائيد» مرد لبخندي زد و دستش را روي شانه‌ام گذاشت و گفت:«من از مسلمانان کشور آلمان هستم». وقتي عازم عربستان بودم چند نفر از دوستانم براي بدرقه آمده بودند به آنان گفتم از من سوغاتي چي مي‌خواهيد؟ گفتند:«وقتي به عربستان رفتي برو پيش زائران ايراني در ميان آنها عده‌اي بسيجي و رزمنده هستند.آنها را پيدا کن بهترين سوغاتي براي ماست.» همان روز کلي از خاطرات جنگ برايش گفتم:«هنگام خداحافظي نيز نشاني قرارگاه راهيان نور خوزستان را به او دادم يک سال بعد آن مرد به همراه 50 نفر از مسلمانان آلمان به خوزستان سفر کرد و خاک شلمچه را به عنوان تبرک براي ساير دوستان خود به آلمان برد.

منبع: کتاب خاک و خاطره

راوي: علي زماني

 

 

3333333333333

شهداء‌ من

عيد نوروز بود، کاروانهاي زيادي براي بازديد از جبهه‌ها عازم کربلاي جنوب شده بودند عصر يکي از روزها در محوطه صبحگاه دوکوهه قدم مي‌زدم که خانمي جلويم را گرفت شروع کرد به صحبت معلوم بود که حسابي منقلب شده، گريه امانش نمي‌داد کلمات را بريده بريده ادا مي‌کرد. از دست خود و دوستانش شاکي بود. مي‌گفت:من و رفقايم براي تفريح آمده بوديم جنوب... ناخواسته به اينجا کشيده شدم.حال و هواي اينجا طور ديگري است... به خدا از اين جا که برگردم ديگر آن زن قبلي نيستم. مي‌دانم حتم جهنم است. اما قول مي‌دهم توبه کنم. من زن بدي بودم ...زن روي زمين نشست و زار زد. من به آهستگي از او فاصله گرفتم. اما صدايش را هنوز مي‌شنيدم که مي‌گفت:«آي شهدا... غلط کردم...».

منبع: کتاب خاک و خاطره

 

3333333333333

 

 

شيعه

کارواني از خواهران دانشجوي زاهدان وارد مناطق عملياتي خوزستان شده بود. من مأمور شدم تا آنها را در چند نقطه، عنوان راوي همراهي کنم، ابتدا به دشت عباس رفتيم، بعد در تنگه‌ي چزابه توقف کرديم. کاروان حال و هواي عجيبي داشت وقتي از حماسه‌ها و مظلوميت‌هاي شهداي چزابه برايشان تعريف مي‌کردم صداي گريه و زاري‌شان طوري بود که انگار با چشم خود شهادت عزيزان‌شان را مي‌بينند. صحبت‌هايم که تمام شد، گوشه‌اي رفتم. حال و هواي آن ‌ها روي من هم تأثير گذاشت. احساس مي‌کردم من هم تازه به اين سرزمين پا گذاشته‌ام، برايم تازه‌گي داشت. در فکر بودم که يکي از خواهران دانشجو آمد و در حالي که سعي مي‌کرد متوجه اشکهايش نشوم گفت:«حاج آقا من اشتباه کردم پايم را اينجا گذاشتم». گفتم:«چه طور؟ اتوبوس را اشتباه سوار شديد؟» با صداي لرزانش حرفم را بريد و گفت:«آخر من سني مذهب هستم» تازه منظورش را فهميدم خنديدم گفتم:«دخترم اشتباه مي‌کني. شهدا متعلق به همه هستند اين سرزمين هم براي تمام انسانهاي آزاده جا دارد.» دختر کمي مکث کرد و گفت:«من با راه و رسم شهدا خيلي فاصله دارم. دوست دارم شيعه شوم، اما مي‌ترسم که خانواده من را بيرون کنند. براي همين من با شهداي چزابه عهد بستم که در دل به ولايت اميرمؤمنان(ع) ايمان بياورم و اعمال شيعيان را مخفيانه انجام دهم.» از آنها خواستم در اين راه کمکم کنند. نمي‌دانم حرف‌هايش را تمام کرد يا نه گفتم:«دخترم توکل‌تان را از خداوند قطع نکنيد انشا‌الله شهداء نيز کمکتان خواهند کرد. سعي کنيد هميشه به ياد شهدا باشيد».مدتي گذشت يک روز در اتاق خود مشغول کار بودم که نامه‌اي را برايم آوردند. وقتي آنرا باز کردم، ديدم از همان دخترخانم بلوچستاني است. نوشته بود:«حاج آقا! به برکت شهدا، رفتار من باعث شد تا خانواده‌ام نيز شيعه شوند».

منبع: کتاب خاک و خاطره

راوي: غلامرضا احمدي

 

3333333333333

 

تصوير عشق

شهيد حسني از دانشجويان دانشگاه صنعتي اصفهان بود. او توي يکي از مناطق عملياتي فرمانده محور بود. در همان روز بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسيد. شدت انفجار، به حدي بود که از بدنش فقط سر و دو پا باقي ماند. بعد از جنگ توي شلمچه عکسي از بدن سوخته‌ي او، براي مشاهده بازديدکنندگان نصب شد بيش از چهارهزار نامه از طرف زائران شلمچه براي آن شهيد نوشته شد. دختر خانمي نوشته بود:«من يک جوان رپي هستم، اهل نماز نيستم چادر را براي اولين بار در اين سفر به سر کردم... رپ بودم اما ديگر نيستم به شهيدان قول دادم که انشا‌الله نمازم ترک نشود و چادرم را برندارم....

منبع: کتاب خاک و خاطره

 

3333333333333

 

 

حضور سرخ

وارد خوزستان که شدم احساس کردم مي‌توانم برادر شهيدم را زيارت کنم تا اينکه ديشب او به خوابم آمد. در خواب، او در کنار مقام معظم رهبري ايستاده بود. از برادرم- که چند سال پيش پاره‌هاي پيکرش را گروه تفحص پيدا کرده بودند پرسيدم:«مگر تو شهيد نشدي؟ پس براي چه دوباره آمدي؟» برادرم با لبخند گفت:«بله حق با توست ولي کار ما هنوز تمام نشده، وقتي ديدم که رهبرمان ياور مي‌خواهد آمدم تا در کنارش باشم». از خواب که بيدار شدم به خودم گفتم:«شهداء‌ با استخوانهاي درهم شکسته و نيم سوخته‌شان هم حاضر نيستند اسلام را تنها بگذارند... ولي ما چطور؟...»

منبع: کتاب خاک و خاطره

 

 

3333333333333

 

برنامه فرزندان شهداء

در بعد از ظهر يکي از روزهاي نوروز 1380 گروهي از فرزندان شاهد دبيرستان دخترانه شهرستان ساري از استان مازندران براي بازيد مناطق عملياتي جنوب وارد منطقه‌ي عملياتي والفجر 8 (اروندرود) شدند و درخواست کردند که نماز جماعت مغرب و عشاء را در محمل يادمان شهداي گمنام باشند. برادران لشگر 25 کربلا درخواست آنها را پذيرفتند. بعد از اقامه نماز جماعت مغرب و عشا در حسينيه صحرايي لشگر، من طبق معمول براي عرض خيرمقدم و چند دقيقه صحبت پشت ميکروفون قرار گرفتم. از همان ابتداي مراسم صداي گريه و ضجه فرزندان شهدا بلند شد و يک وضع عجيبي بوجود آمد. چند نفر به سمت اروندرود رفتند. صحبتم را قطع کردم. پزشک همراه ما که خودش هم از فرزندان شهدا بود ضمن اعتراض به من گفت اجازه بدهيد من آنها را ساکت کنم گفتم بفرماييد هنوز بسم الله الرحمن الرحيم ايشان تمام نشده بود که بغضش ترکيد و صداي هق‌هق گريه‌اش فضاي حسينيه را پر کرد و وضع بدتر شد. خيلي نگران شديم و با توسل به ائمه معصومين بچه‌ها ساکت شدند ساعتي بعد هديه‌ي ناقابلي تقديم آنها کرديم و آن ‌ها منطقه را ترک کردند. در همان شب با حالتي مضطرب و نگران در اين فکر بودم که چرا اين طور شد. به راستي وظيفه ما موقع حضور يادگاران شهدا در مشهد شهيران چيست؟ در نهايت براي تعيين تکليف متوسل به شهدا شدم. در همان شب شهيد بزرگواري به خوابم آمد و فرمود:«هروقت فرزندان ما به اينجا آمدند شما چيزي نگوييد فقط امکانات را آماده کنيد و در اختيارشان بگذاريد و اجازه بدهيد خودشان برنامه داشته باشند. از آن روز به بعد برنامه را خود فرزندان شهيد اجرا کردند.

منبع: کتاب خاک و خاطره

راوي: محمدامين پوررکني

 

3333333333333

 

 

غلام مرتضي

همه چيز براي سفر آماده بود. اما مسئول اردو کمي دلواپس بود، يکي از اتوبوسها در آخرين لحظات خراب شد. چاره‌اي نبود بايد منتظر اتوبوس جديدي مي‌شديم. طولي نکشيد که اتوبوسي با دو راننده علي‌آقا و آقا غلام با حدود 40 يا 50 سال سن، رسيد. سيگاري به لب داشتند و زير چشمي ما را مي‌پاييدند. سبيلهايشان خيلي ديدني بود. در ميان راه هيچ صحبتي بين ما رد و بدل نشد. آقا غلام صاحب ماشين اهل مشهد بود. اما زياد اهل نماز و ... نبود تمام عشقش خانواده و ماشينش بود. وقتي به فکه رسيديم کنار مقتل شهيد آويني رفتيم. آقا غلام هم همراه ما آمد. بعد از صرف نهار به منطقه عملياتي فتح‌المبين رفتيم. آقا غلام ساکت بود. پرسيدم:«چيزي شده؟» با آن صداي زمختش گفت:«هيچي».در منطقه عملياتي فتح‌المبين به من گفت:«حاج آقا پياده که شديم، کارتان دارم بعد از نهار سراغش رفتم. گفت:«آقا رضا شما هم آن بو را احساس کرديد؟» با تعجب پرسيدم:«کدام بو!» نگاهش را به زمين دوخت و پاسخ داد:«نمي‌دانم کي به خودش عطر زده بود عطري به اين خوشبويي نديدم پيش قتلگاه همان آقا سيد... من کنار شما ايستاده بودم» گفتم:«من که چيزي احساس نکردم.» آقا غلام کمي به فکر فرو رفت دستي به سبيلش کشيد و پرسيد:«اين يعني چه؟» لبخندي زدم و گفتم:«يعني اينکه شهدا دوستت دارند خوش به حالت آقا غلام آنها به تو نظر کردند، اما آقا غلام منظورم را نفهميد. در اهواز براي اولين بار نماز خواندن او را ديدم حال و هواي او در شلمچه به اوج خود رسيد. با پاي برهنه توي گلها مي‌رفت. انگار چيزي را گم کرده باشد دور خودش مي‌چرخيد زيارت عاشورا که خوانده شد روي گلها نشست و زار زد.

بچه‌ها که سوار شدند کف اتوبوس پر از گل شد. قيافه‌ي آقا غلام برايم از همه چيز ديدني‌تر بود او بر خلاف هميشه ناراحت نشد. موقع بازگشت به خرمشهر ما را به مقر گروه تفحص لشگر 31 عاشورا دعوت کردند. پيکر چند تا از شهداء را که تازه پيدا کرده بودند در نمازخانه در معرض بازديد عموم قرار دادند غروب دلگير خوزستان و صداي شيون و زاري بچه‌ها آقا غلام را به شدت متأثر کرد. بعد از سفر به من گفت:«آقا رضا کمکم مي‌کني؟ مي‌خواهم توبه کنم به مشهد که برگردم اولين کارم اين است که خانواده‌ام را بردارم و بياورم جنوب به آنها مي‌گويم قصد دارم طور ديگري زندگي کنم».مدتي بعد آقا غلام ماشين‌اش را فروخت و راننده شهرداري شد. سالها بعد که او را ديدم با مهرباني گفت:«اين طور بيشتر مي‌توانم درمشهد بمانم و به حرم بروم».

منبع: کتاب خاک و خاطره

              3333333333333 

ادامه نوشته